مرال

معنی کلمه مرال در لغت نامه دهخدا

مرال. [ م َ / م ِ ] ( ترکی ، اِ ) گاو کوهی. || غزال. آهو. ( فرهنگ فارسی معین ) : بچه مرال امروز آوردند که هنوز پشتشان خال سفید دارد. ( سفرنامه ناصرالدین شاه به مشهد، از فرهنگ فارسی معین ).
رفت کند هر چه مرال است و میش
برخی بازوی توانای خویش.ایرج میرزا.

معنی کلمه مرال در فرهنگ معین

(مَ یا مِ ) [ تر. ] (اِ. ) آهو، غزال .

معنی کلمه مرال در فرهنگ عمید

نوعی گوزن ایرانی با جثه ای نسبتاً درشت و بدنی خالدار که یک سال پس از تولد خال ها ناپدید می شود.

معنی کلمه مرال در فرهنگ فارسی

آهو، غزال، گو ن
( اسم ) ۱- گاو کوهی . ۲- غزال آهو : و بچه مرال امروز آوردند که هنوز پشتشان خال سفید دارد .

معنی کلمه مرال در فرهنگ اسم ها

اسم: مرال (دختر) (ترکی) (طبیعت) (تلفظ: merāl) (فارسی: مرال) (انگلیسی: meral)
معنی: مارال، آهو، ( به مجاز ) زیبا، ( = مارال ) ‏

معنی کلمه مرال در ویکی واژه

آهو، غزال.

جملاتی از کاربرد کلمه مرال

العزیز در سال ۹۹۶ میلادی درگذشت و پسرش حاکم بأمرالله به خلافت رسید.
شیخ بوبکر رازی گفت: کی شیخ بوبکر کتانی رحمه اللّه در پیری نگرست سر سپید و موی سپید، و سوال می‌کرد گفت: هذا رجل اضاع امراللّه فی صغره فضیعه اللّه فی کبره. گفت: بخوردی و جوانی فرمان اللّه تعالی ضایع کرده تا اللّه تعالی ویرا در پیری فرو گذاشته خوار و ذلیل. یعنی ار او بجوانی فرمان او گوشیدی ویرا به پیری بسوال و ذل حاجت نبودی که پیران اهل سنه هر چند مهمتر می‌شنوند، پس بر خلق و چشم و دل خلق عزیزتر می‌شنود. و هم وی گفت: اذا صح الافتقار الی اللّه صح الغنابه لانهما حالان لایتم احد هما الابصاحبه.
با جمعی عزیزان به حدود این دیار مبارک رسید. و از اتفاق حسنه بشهر ملطیه صد هزار سعادت و دولت در صورت قدوم مبارک شیخ‌الشیوخ علامه‌العالم قطب‌الوقت بقیه المشایخ شهاب‌المله والدین عمرالسهروردی متع‌الله المسلمین بطول بقائه ولابعد منا برکه انفاسه و لقائه استقبال کرد. آن را سعادتی بزرگ و دولتی شگرف شمرد و فالی خوب گرفت.
خدای را مفرستید، کس دگر به فرنگ که «لاله زار» بهین مکتب مرالی شد
لاجرم ساکن نهٔ در هیچ باب در مروری روز و شب مرالسحاب
ال رمرال ۷۹ کیلومترمربع مساحت و ۸۰۷ نفر جمعیت دارد و ۶۲۲ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده‌است.
ببر ا همسر مرال کنی شیر را جفت گوره ‌خر سازی
استان اسمرالداس ۱۶٬۱۳۲٫۲۳ کیلومترمربع مساحت و ۵۳۴٬۰۹۲ نفر جمعیت دارد.
هرکه خورد از قدیم خمرالست بود از آن راح روح او سرمست
محمدحسین‌خان؛ قمرالملوک که با پسرعمه‌اش یاور محمدتقی‌خان عرب ازدواج کرد؛ محمدتقی‌خان از رؤسای نظمیه جنوب که در درگیری‌های لارستان کشته شد؛ فرج‌الله‌خان که به درجه سرگردی در ارتش نائل آمد و معاون سرتیپ شهاب، فرمانده دانشکده افسری بود.
وان دو امرالقیس و آن دو طرفه، آن دو نابغه وان دو حسان و سه اعشی وان سه حماد و سه زن
می از میخانه وحدت کند «حاجب» طلب امشب اتی امرالله ای ساقی بیار آن راحت دل‌ها
من به امرالله در خلق اضافت بینم من به عین الله در عالم اشیا نگرم
گفتا بدو که یا شیخ در ده امانتم را فالله یامرالناس بالعدل و الامانه