مراقی. [ م َ ] ( ع اِ ) مدارج. نردبامها. ج ِ مرقات. رجوع به مرقاة و مرقات شود : پادشاه از راه یسار عزم ذروه اعلی کرد ومطالعه مداخل و مخارج و مشاهده مراقی و معارج آن واجب فرمود. ( جهانگشای جوینی ). عقاب را در مراقی آن عقاب بال گسسته گشتی. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 338 ). مراقی. [ م ُ / م ُ قی ی ] ( ص نسبی ) منسوب است به مراقیة که از بلاد الموت می باشد. ( از الانساب سمعانی ).
معنی کلمه مراقی در فرهنگ معین
(مَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ مرقاة . هر ابزاری که با آن بالا روند مانند: نردبان ، پله .
معنی کلمه مراقی در فرهنگ عمید
= مرقات
معنی کلمه مراقی در فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع مرقی مرقاه ( مرقات ) درجه ها : و اقدام هممش در مراقی علو ... در ترقی .
معنی کلمه مراقی در ویکی واژه
جِ مرقاة. هر ابزاری که با آن بالا روند مانند: نردبان، پله.
جملاتی از کاربرد کلمه مراقی
فمالی لم اطا سبع الطباقی و لم اصعد علی اعلی المراقی
الحدیث الی آخره، این خود درجه عامّه مؤمنان است که بدرجات و منازل خویش آیند، و با اتباع و قهرمانان و خدم و اهل مملکت خویش الف گیرند، آن گه بتقاضای عزّت بمشاهده احدیّت رسند. باز قومی که خداوندان عیناند از صفات خویش مجرّد گشته و بعین فطرت خویش رسیده. پیش از آن که بمراقی دولت بهشت پیوندند، جمال ربوبیت راه ایشان بگیرد رداء کبریا را کشف کند، فیشهدهم بجماله و یتجلّی لهم بجلاله قبل وصولهم الی المنازل و الدرجات، فذلک قوله عزّ و جل: إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ، و یقال: أَ لَمْ تَرَ إِلی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ ای مد ظل العصمه قبل ان ارسلک الی الخلق.