مرافعه

معنی کلمه مرافعه در لغت نامه دهخدا

مرافعه. [ م ُ ف َ / ف ِ ع َ / ع ِ ] ( ازع اِمص ) مرافعة. مرافعت. دعوی پیش حاکم بردن. ( غیاث اللغات ). قصه به حاکم بردن. به قاضی برداشتن. با خصم به داور رفتن. سخن نزد حاکم و قاضی بردن. ترافع محاکمه. داوری. ( یادداشت مؤلف ). || ( اِمص ) داوری. محاکمه. رجوع به مرافعه بردن و مرافعه نهادن شود. || در تداول ، دعوا. مشاجره. کشمکش.

معنی کلمه مرافعه در فرهنگ معین

(مُ فِ عَ یا عِ ) [ ع . مرافعة ] (مص ل . ) نزاع کردن ، درگیر شدن .

معنی کلمه مرافعه در فرهنگ عمید

۱. با هم دعوا داشتن، مشاجره داشتن.
۲. شکایت نزد حاکم بردن، با هم به دادگاه رفتن و دادخواهی کردن.

معنی کلمه مرافعه در فرهنگ فارسی

باهم دعوی داشتن، شکایت نزدحاکم بردن
( مصدر ) شکایت نزد حاکم یا قاضی بردن دادخواهی کردن جمع : مرافعات .

معنی کلمه مرافعه در ویکی واژه

مرافعة، نزاع کردن، درگیر شدن. شکایت به قاضی بردن، داوری.

جملاتی از کاربرد کلمه مرافعه

خلاصه اینها وصیت بعد از فوت من است. محبت من وقتی در حق او تمام تجلی خواهد شد که مرافعه نماید، و فی الواقع اگر حقی دارد از گردن من باز پردازد.مهرهای مرا بر این کاغذ بزن بده قبله گاهی حاجی عبدالرزاق و خسته و ملاباشی هم مزین نمایند و نگاه دار.