معنی کلمه مذهب در لغت نامه دهخدا
من برون آیم به برهانها ز مذهبهای بد
پاکتر ز آن کز دم آتش برون آید ذهب.ناصرخسرو.خلقی ازین شد به سوی مذهب مالک
قومی از آن شد به سوی مذهب نعمان.ناصرخسرو.نگه کن که چون مذهب ناصبی
پر از باد و دود است و پر میغ و غم.ناصرخسرو.در بیان این سه کم جنبان لبت
از ذهاب و از ذهب وز مذهبت.مولوی. || روش. طریقه. طریقت. شیوه. مسیر. راه و رسم. پیشه :
علم و عمل مذهب من است و تو می
علم نجوئی که گاوبی عملی.ناصرخسرو.تو گوئی که چون و چرا را نگویم
همین است نزدیک من مذهب خر.ناصرخسرو.یک دوست بسنده کن که یک دل داری
گر مذهب عاشقان عاقل داری.( از کلیله و دمنه ).اهمال را در مذهب حمیت رخصت نمی بینم. ( کلیله و دمنه ).
عشق آمد و جام جام درداد
ز آن می که خلاف مذهب آمد.خاقانی.عشقی که دل اینچنین نورزد
در مذهب عشق جو نیرزد.نظامی.ستم در مذهب دولت روا نیست
که دولت با ستمکار آشنا نیست.نظامی.مذهب عاشق ز مذهبها جداست
عاشقان را مذهب و ملت خداست.مولوی.با هر کسی به مذهب خود باید اتفاق
شرط است یا موافقت جمع یا فراق.سعدی.عاقل متفکر بود و مصلحت اندیش
در مذهب عشق آی از این جمله برستی.سعدی.