مدقوق
معنی کلمه مدقوق در فرهنگ معین
معنی کلمه مدقوق در فرهنگ عمید
۲. (پزشکی ) مبتلا به سل.
معنی کلمه مدقوق در فرهنگ فارسی
معنی کلمه مدقوق در ویکی واژه
لاغر و باریک.
آن که مرض دق دارد.
جملاتی از کاربرد کلمه مدقوق
ما تَذَرُ مِنْ شَیْءٍ أَتَتْ عَلَیْهِ، من انفسهم و انعامهم و اموالهم، إِلَّا جَعَلَتْهُ کَالرَّمِیمِ یعنی کالشیء الهالک البالی و هو نبات الارض اذا یبس و دیس و قیل کالرماد و قیل کالتراب المدقوق.
مبتلا گشتم بعشق او بانواع بلا دل ز دست عشق مدقوقست و جان در اضطراب
شهد نوشین لیکنش محرور داند ناپسند قند شیرین لیکنش مدقوق خواند ناگوار
فسردم کِم خرد ننشاند آتش با همه سردی که مدقوق ایچ ندهد سودسرمای زمستانش
جوهر مدقوق را زهر آمدی نفس سگ را مطبخ قهر آمدی
تیغت شده مدقوق ز آسایش کشور زان چو مه نو بینیش از رنج تضایل