مخفیگاه
جملاتی از کاربرد کلمه مخفیگاه
مردی به نام «محمدعلی شاهدوست» که پیش از انقلاب، مدیرکل حسابداری وزارت دربار شاه بودهاست از طرف ادارهٔ محل کارش، برای ادای برخی توضیحات احضار میشود. فرد احضارکننده که «فضایلی» نام دارد پیش از این، خود را با چند سخنرانی و مصاحبه مطبوعاتی، چهرهای انقلابی معرفی کردهاست و توانسته به سرپرستی این سازمان دولتی منصوب شود. محمدعلی شاهدوست، به شدت از این احضار احساس نگرانی می کند اما سرانجام تصمیم میگیرد از مخفیگاه خود خارج شده و به اداره مذکور برود و در آنجاست که متوجه میشود «پُست معاونت» به او داده شدهاست. این موضوع سبب نارضایتی افراد علاقمند به انقلاب شده و ماجراهایی را در پی دارد.
ابوالفرج اصفهانی داستان وکیل احمد، حاضر را نقل کرده، اما گفتهاست که حاضر نه در زمان هارون الرشید، بلکه در زمان ابوعبدالله محمد مهدی کشته شدهاست، زیرا او مخفیگاه عیسی پدر احمد را به خلیفه نشان نداده بود.
کانر سپس به نبرد بانکرهیل رفته و با فرماندهٔ ارتش قارهای در این نبرد، ایزرائیل پاتنم رو به رو میشود. ارتش قارهای زیر آتش سنگین توپخانهٔ کشتیهای ارتش بریتانیایی تحت فشار است و کانر پیشنهاد میکند تا توپخانهٔ کشتیها را از بین ببرد و پس از اینکه این کار را انجام داد، پاتنم میتواند با افراشته شدن پرچم آمریکا بر فراز کشتی مطلع شود. کانر معتقد است این کار باعث میشود جان پیتکرن از مخفیگاهش خارج شود.
مدیرکل حفاظت محیط زیست استان مازندران با تأکید بر اینکه حفاظت از جان انسانها اولویت است گفت: تلاش بر این بود که پلنگ به مخفیگاه خود بازگردد و در این راستا بیهوشی و زندهگیری پلنگ انجام شد اما شدت جراحات وارد شده به پلنگ موجب تلف شدن آن شد.
در سال ۲۰۰۶، آلبرت وسکر از مخفیگاه اسپنسر باخبر شد و پس از ملاقات با اسپنسر در عمارت اروپایی وی، او را کشت. پیش از قتل اسپنسر، آلبرت وسکر از جزئیات پروژه کودکان وسکر، از زبان رئیس شرکت آمبرلا آگاه شد. او در این عمارت با کریس ردفیلد و جیل ولنتاین نیز روبهرو شد و پس از نمایش تواناییهای خود، جیل ولنتاین را به اسارت خود گرفت. او سپس وارد ترایسل شد و همکاری خود را با اکزلا گیونه آغاز کرد. جیل در آرشیو انسانی شرکت ترایسل قرار داده شد.