مخبط

معنی کلمه مخبط در لغت نامه دهخدا

مخبط. [ م ِ ب َ ] ( ع اِ ) عصا که بدان برگ درخت ریزند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). ج ، مَخابِط. ( از اقرب الموارد ).
مخبط. [ م ُ ب َ ] ( ع ص ) بیمار ودردمند و آزرده. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).
مخبط. [ م ُ ب ِ ] ( ع ص ) سرفرودآورنده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
مخبط. [ م ُ خ َب ْ ب َ ] ( ع ص )درهم آمیخته. ( غیاث ) ( آنندراج ) آشفته و پریشان عقل. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || فاسد و تباه. ( آنندراج ). فاسد. ( ناظم الاطباء ) :
هم مخبط دینشان و حکم شان
از پی طومارهای کژبیان.مولوی.- مخبط شدن ؛ فاسد شدن. درهم و ناموزون شدن. بهم خوردن و تباه شدن :
چون مخبط شد اعتدال مزاج
نه عزیمت اثر کند نه علاج.( گلستان ).- || در تداول به معنی دیوانه شدن آمده است.
- مخبط کردن ؛ آشفته و تباه و پریشان ساختن : سلجوقیان بعد از شکست خصمان... جمله دیار خراسان آشفته و مخبط کردند. ( سلجوقنامه ظهیری ص 15 ).

معنی کلمه مخبط در فرهنگ معین

(مُ خَ بَّ ) [ ع . ] (ص . ) دستخوش آشفتگی ذهنی ، دستخوش خبط دِماغ .

معنی کلمه مخبط در فرهنگ عمید

کسی که به بیماری روانی دچار شده باشد، کسی که عقل سالم نداشته باشد.

معنی کلمه مخبط در فرهنگ فارسی

کسی که به مر دماغی دچارشده باشد، کسی که عقل سالم نداشته باشد
( اسم ) ۱- درهم آمیخته آشفته . ۲- تباه فاسد .۳- پریشان عقل دارای خبط دماغ . توضیح مخبط از کلمات ساختگی است زیرا فعل آن که خبط از باب تفعیل باشد در زبان عربی استعمال نشده و بجای آن تخبط از باب تفعل آمده است . قال الله تعالی : الذی یتخبطه الشیطان من المس .
بیمار و دردمند و آزرده

معنی کلمه مخبط در ویکی واژه

دستخوش آشفتگی ذهنی، دستخوش خبط دِماغ.

جملاتی از کاربرد کلمه مخبط

ای آنکه تمام آرزو و هوسی طفلی، مستی، مخبطی، خود چه کسی؟!
من گر نوشم شوم خردمند شیخ ار نوشد شود مخبط
مخبط‌ست سخن‌های من از او گر نی نمودمی به تو آن راه‌ها که می‌سپرد