مخالصت. [ م ُ ل َ ص َ ] ( ع اِمص ) دوستی خالص و بی ریا و راستی و صداقت و اخلاص. ( ناظم الاطباء ): میمنه و میسره و قلب و جناح ِ آن را به حقوق صحبت و ممالحت و سوابق اتحاد و مخالصت بیاراسته.( کلیله و دمنه چ مینوی ص 33 ). کیفیت موالات و افتتاح مؤاخات ایشان و استمتاع از ثَمَرات مخالصت و برخورداری از نتایج مصادقت. ( کلیله و دمنه ، ایضاً ص 158 ). مخالصة. [ م ُ ل َ ص َ ] ( ع مص ) با کسی دوستی خالص کردن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). با کسی دوستی ویژه داشتن. ( زوزنی ) ( آنندراج ). و رجوع به مخالصت شود.
معنی کلمه مخالصت در فرهنگ معین
(مُ لَ صَ ) [ ع . مخالصة ] (مص ل . ) دوستی خالص و بی ریا.
معنی کلمه مخالصت در فرهنگ عمید
دوستی بی آلایش، با کسی دوستی خالص داشتن.
معنی کلمه مخالصت در فرهنگ فارسی
دوستی بی آلای کردن، باکسی دوستی خالص داشتن ( مصدر ) با یکدیگر دوستی ویژه داشتن دوست یک رنگ بودن : ... تا ببرکت مخالصت ویمن مماحضت یکبارگی عقد. تعسر از کار گشوده شود...
معنی کلمه مخالصت در ویکی واژه
مخالصة دوستی خالص و بی ریا.
جملاتی از کاربرد کلمه مخالصت
و خردمند چون عنان اختیار به دست آورد و دواعی اضطرار زایل گردانید در مفارقت دشمن مسارعت فرض شناسد، و مثلا لحظتی تاخیر و توقف و تانی و تردد جایز نشمرد؛ هرچند از جوانب خویش سراسر ثبات و وقار مشاهده کند از جانب خصم آن در وهم نیارد، و هر آینه از وی دوری گزیند. هیچ چیز به حزم و سلامت از آن لایقتر نیست که تو از صیاد پرهیز واجب بینی و من از تو برحذر باشم. و میان دوستان چون طریق مهادات و ملاطفت بسته ماند و دلجویی و شفقت در توقف افتاد صفای عقیدت معتبر دارند و بنای مخالصت بر قاعده مناجات ضمایر نهند. برین اختصار باید نمود که اجتماع ممکن نگردد و از خرد و رای راست دور باشد.
آنگاه او را گفت که: موجب چیست که هر لحظت در میدان فکرت میتازی و در دریای حیرت غوطه میخوری؟ گفت: همچنین است. ناتوانی زن و پریشانی حال، مرا متفکر میگرداند. بوزنه گفت: از وجه مخالصت مرا از این دل نگرانی اعلام دادی. اکنون بباید نگریست که کدام علت است و طریق معالجت آن چیست، که وجه تداوی پیش رای تو متعذر ننماید. باخه گفت: طبیبان بدارویی اشارت کردهاند که دست بدان نمی رسد. پرسید که: آخر کدام است؟ گفت: دل بوزنه.
نه در ملاطفت تو به وی مجال حسود نه در مخالصت او بتو ره نمام