مخاصم
معنی کلمه مخاصم در فرهنگ معین
معنی کلمه مخاصم در فرهنگ عمید
معنی کلمه مخاصم در فرهنگ فارسی
( اسم ) خصومت کننده دشمنی کننده جمع : مخاصمین .
جملاتی از کاربرد کلمه مخاصم
با خلق تو نیستم مخاصم جز نفس که باویم مجاهد
از آن مخاصمه و جنگ عاقبت حاصل مراد چرخ و امید ستاره خواهد شد
بساط هنگام در نوشتند و پیر و جوان هر دو برگذشتند، من چون بر مضمون حال و از مکنون مقال پرسیدم، گفتند این هر دو اگرچه بوقت مخاصمت تیغ و سپر بودند بگاه مسالمت پدر و پسر بودند.
فروغی پس از حضور در مجلس، در منزل خود با سفیران بریتانیا و شوروی (سر ریدر بولارد و اسمیرنوف) راجع به ترک مخاصمه و توقف جنگ، مذاکره کرد. در همین نشست، فروغی از نیت بریتانیا برای برکناری و تبعید رضاشاه باخبر شد.
پزیرفتم از خدای کزین پس نباشدم با هیچکس مخاصمت از را امتحان
اگر چنین است به کیفر ما شتاب فرمای. «برخ » همچنین در این سخنان بود که باران بر بنی اسرائیل باریدن گرفت. «برخ » که بازگشت، موسی(ع) به استقبالش آمد. برخ گفت: دیدی چگونه با خداوند که به مخاصمت برخاستم، انصاف من بداد؟
قوله: «فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ» ای سهّلنا القران علی لسانک و انزلناه بلغتک، «لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ» یعنی المؤمنین. «وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا» شدادا فی الخصومة. رجل الدّ شدید الخصومة. و رجال لدّ اذا کان من عادتهم مخاصمة النّاس. و اللدد شدّة الخصومة و قیل الالدّ الّذی لا یقبل الحقّ و یدّعی الباطل. قال اللَّه تعالی: «وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ».
أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا، قرأ حمزة و الکسائی و حفص: ینشؤ بضم الیاء و فتح النون و تشدید الشین، و معناه: التربیة. و قرأ الآخرون: ینشؤ، بفتح الیاء و سکون النون و تخفیف الشیء، ای ینبت و یکبر، فِی الْحِلْیَةِ، فی الزینة، یعنی النساء، وَ هُوَ فِی الْخِصامِ، ای فی المخاصمة، غَیْرُ مُبِینٍ للحجة، من ضعفهن و سفههن.
من کینِ میفروش نجویم به مهر شیخ کی با علی مخاصمه بهر عمر کنم
و اما فواید عزلت: پس بسیار است، چون فراغت از برای عبادت و ذکر خدا و یاد او و انس به مناجات خدا و سیر در ملکوت آسمان ها و زمین و خلاصی از کثرت معاصی و آموختن اخلاق بد از مردم و مسامحه در امر به معروف و نهی از منکر و استخلاص از فتنه و فساد مردم و مخاصمه و شر و ایذای ایشان و قطع طمع مردم از او و خلاصی از نگاه کردن به اهل ظلم و فسق و جهال و احمقان و غیر اینها.