معنی کلمه محیط در لغت نامه دهخدا
آنکه او را قیاس وصف نکرد
زانکه شد وصف او محیط قیاس.مسعودسعد.و بدین مقامات و مقدمات هر گاه که حوادث بر عاقل محیط شود باید که در پناه صواب رود. ( کلیله و دمنه ).
چون خرد حکم تو بر جانها محیط
چون امل مهر تو بر دلها مکین.خاقانی.دست تو محیط برممالک
ابری شده سایبان کعبه.خاقانی.گرد عالم حلقه کرده [ کوه قاف ] او محیط
ماند حیران [ ذوالقرنین ] اندر آن خلق بسیط.مولوی ( مثنوی دفتر چهارم ص 275 ).محیط است علم ملک بر بسیط
قیاس تو بر وی نگردد محیط.سعدی.هوا محیط است بر چیزها. ( مصنفات باباافضل ج 2 ص 428 ).
خط پیمانه محیط است بر اسرار جهان
هر که در عالم آب است همه عالم ازوست.صائب.- قضیه ٔمحیط ؛ در اصطلاح منطق ، مراد قضیه محصوره و قضیه کلیه است. رجوع به قضیه شود.
|| ( اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی. || ( ص ، اِ ) خط مستدیر که بر دایره احاطه دارد. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). خطی که احاطه دارد به سطح دائره. پیرامون. مقابل مرکز. خطی منحنی. که دور سطحی را احاطه کند. خطی که احاطه کند دائره ای را و خطوط مستقیم که از مرکز وی کشند ( شعاع های دایره ) همچند یکدیگر باشند. گرداگرد دایره و هرآنچه دایره را احاطه کند. خطی منحنی بسته که جمیع نقاط آن از نقطه ای به نام مرکز به یک فاصله باشد. || جای زندگی آدمی. دنیا : چرخ اثیراز... متجاوز محیط شد. ( سندبادنامه ص 12 ). هیولی آتش را... ساکن محیط کرد. ( سندبادنامه ص 2 ).
همچو عطار در محیط وجود
ز عنایت به شست آمده ایم.عطار.- محیط کحلی رنگ ؛ کنایه از دنیاست :
صدف این محیط کحلی رنگ
چون برآسود در بکام نهنگ.نظامی. || سطح مستدیر که بر کره احاطه دارد. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).
- محیط چرخ ؛ فضای آسمان :
دوش چون گردون کنار خویش پر خون یافتم
مرکز دل از محیط چرخ بیرون یافتم.عطار.- محیط هوا ؛ فضا :
تا ز محیط هوا خشک برآئی چو ابر
در قدم خاکیان هر چه که داری ببار.