محکوم
معنی کلمه محکوم در لغت نامه دهخدا

محکوم

معنی کلمه محکوم در لغت نامه دهخدا

محکوم. [ م َ ] ( ع ص ) فرموده شده. امرکرده شده. فرمان داده شده. ( ناظم الاطباء ). فرمان داده. ( آنندراج ). مقابل حاکم. حکم کرده شده. || مطیع و فرمانبردار. درزیر فرمان. در زیر حکم. ( ناظم الاطباء ) :
یک نان به دو روز اگر شود حاصل مرد
وز کوزه شکسته ای دمی آبی سرد
محکوم کم از خودی چرا باید بود
یا خدمت چون خودی چرا باید کرد.( منسوب به خیام ).آنگاه که حاکم مطلق محبوب را داند و محکوم مطلق خود را. ( اوصاف الاشراف ص 51 ). || تسلیم شده. گردن نهاده. مقهور :
کلکش از بهر شرف محکوم تیغ آمد بلی
مرتبت بفزود اسماعیل را تسلیم او.خاقانی.جوهر و عنبر سفید است و سیاه
هر دو را محکوم دریا دیده ام.خاقانی.اگر تو محکوم دیگری خواهی بود ما در مخالفت شمشیرها بیرون کشیم و تو را معزول گردانیم و دیگری به پادشاهی فراداریم. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 403 ).
- محکوم شدن ؛ فرمانبردار شدن :
پس حواس چیره محکوم تو شد
چون خردسالار و مخدوم تو شد.مولوی.- محکوم کردن ؛ فرمانبردار کردن.
- || به قبول حکمی که از محکمه ای صادر شده است واداشتن.
- || بی حق شناختن.
- محکوم گشتن یا آمدن ؛ محکوم شدن : چون محکوم حکم کوچلک گشت ، آن دختر را کوچلک در تصرف آورد. ( تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 93 ).
|| که حجت و دلیل های وی پذیرفته نباشد.
چنانکه در دادگاه یا در مناظره و مباحثه. مغلوب.
- محکوم شدن ؛ مغلوب شدن. به اثبات نرسیدن ادعای کسی در دادگاه و حاکم شدن طرف مقابل او.
- محکوم کردن ؛ مغلوب کردن. اثبات بی حقی و رد ادعای کسی کردن در محکمه.
- محکوم گشتن ؛ مغلوب شدن.

معنی کلمه محکوم در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) کسی که حکم علیه او صادر شده .

معنی کلمه محکوم در فرهنگ عمید

۱. (حقوق ) کسی که حکم بر ضرر او صادر شده، دادباخته.
۲. کسی که مجبور به تحمل وضعیتی است.
۳. [مقابلِ حاکم] کسی که به او دستور یا حکم می دهند.
۴. کسی که در مناظره یا بحثی مجاب شود.

معنی کلمه محکوم در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - حکم شده فرمان داده شده امر کرده شده فرمانبردار : مقابل حاکم : آنگاه که حاکم مطلق محبوب خود را داند و محکوم مطلق خود را ... ۲ - مغلوب ( در مناظره و غیره ). ۳ - آنکه در دادگاه مغلوب شود جمع : محکومین .

معنی کلمه محکوم در دانشنامه عمومی

محکوم (فیلم ۱۹۲۹). محکوم ( به انگلیسی: Condemned ) فیلمی ۸۶ دقیقه ای به کارگردانی وسلی راگلز با بازی رونالد کولمن محصول کشور ایالات متحده آمریکا است.
محکوم (فیلم ۲۰۰۷). محکوم شده ( به انگلیسی: The Condemned ) فیلمی است محصول سال ۲۰۰۷ و به کارگردانی اسکات ویپر است. در این فیلم بازیگرانی همچون استیو آستین، وینی جونز، رابرت مأمون، توری موست، مانو بنت، مادلین وست، ریک هافمن، ماسا یاگاماچی، امیلیا بورنز، لوک پگلر، آنجی میلیکن و ناتان جونز ایفای نقش کرده اند.
یک تهیه کننده تلویزیونی با انتخاب ۱۰ محکوم به مرگ می خواهد مسابقه جذابی در جزیره ای در اقیانوس آرام ترتیب دهد مسابقه از این قرار است که این محکومین باید با هم مبارزه کنند و هم را بکشند و تنها برنده از این جزیره زنده بازخواهد گشت او این زندانیان را از زندان های نقاط مختلف دنیا جمع می کند و مبارزه را از طریق اینترنت پخش می کند.
یکی از این محکومین قبل از رسیدن به محل می میرد و جای او دنبال یک جانشین می گردند و جک کنراد ( استیو آستین ) که یک آمریکایی محکوم به مرگ در یک کشور آمریکای جنوبی است انتخاب می شود، از طرفی دولت آمریکا متوجه می شود که جک کنراد از مأمورین آن ها بوده که زندانی شده اما برای آزادی و نجات او کاری نمی کند.
در پایان مبارزه فقط جک کنراد و ایوان مک استرلی ( استیو آستین ) زنده می مانند و در مبارزه همه فکر می کنند جک کنراد مرده است ایوان مک استرلی ( وینی جونز ) که خود را برنده می داند تقاضای آزادی می کند و تهیه کننده او را آزاد می کند ایوان سپس همه عوامل فیلمبرداری را می کشد جک که هنوز زنده است بازمی گردد وایوان را می کشد و هنگامی که تهیه کننده با هلی کوپتر قصد فرار دارد جک هلی کوپتر را منفجر می کند.
محکوم (مجموعه تلویزیونی ۲۰۲۱). محکوم ( لهستانی: Skazana ) یک مجموعهٔ تلویزیونی جنایی - درام لهستانی است که در سال ۲۰۲۱ منتشر شد.
• آگاتا کولشا
• بارتوئومیئی توپا
• میخاو چرنتسکی
• مارتینا بیچکوفسکا
• آلکساندرا آدامسکا
• مارتا مالیکوفسکا
• توماش شوخارت
• مارتا شچیسوویچ
• ناتالیا شیکورا
• داوید زاوادزکی
• آدام ورونوویچ
• گابریلا موسکاوا
• لشک لیخوتا
• وویچیخ کالاروس
• مونیکا اوبارا
• باربارا کوژای
• یان یانکوفسکی

معنی کلمه محکوم در ویکی واژه

condannato
کسی که حکم علیه او صادر شده.

جملاتی از کاربرد کلمه محکوم

بجان تو، که گرت دل ز نظم هم گیرد نه تو بمن پس ازین حاکمی، نه من محکوم
نداری بر رضای حق نظر چون کوته اندیشان جهان را جمله محکوم رضای خویش می خواهی
پناه و قدوۀ حکّام عصر صدر جهان تویی که حکم ترا روزگار محکومست
از من چه پرسی این و آن خواهی بخوان خواهی بران محکوم فرمانم به جان نبود مرا رای دگر
محکوم قضا که بنده خوانند او را بر بالش شرع کی نشانند او را
گر نه‌ای‌محکوم حرص‌افسانهٔ اوهام چند بگذر از جام جم و حرف سلیمان نگین
تنگی میدان هوشم‌ کرد محکوم جهات زندگی در بیخودی‌ گر جمع‌ کردم بیحدم
هر جزو چو جندالله محکوم خداییست بر بنده امان آمد و بر گبر کمین شد
محمود کفی که سیستانت محکوم چو سیسجان ببینم
مسعود از اوست نحسی فردوس از او است حبسی محکوم از اوست نفسی مزور مزور