محکمه

معنی کلمه محکمه در لغت نامه دهخدا

( محکمة ) محکمة. [ م َ ک َ م َ ]( ع اِ ) داوری خانه. ( منتهی الارب ). رجوع به محکمه شود. || جای فرمان. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
محکمة. [ م ُ ک َ م َ ] ( ع ص ) تأنیث محکم. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رجوع به محکم شود.
- آیات محکمه ؛ آیات محکمات. آیاتی که یک معنی را محتمل بود و بس. رجوع به محکم شود.
- سوره محکمه ؛ سوره مبین و غیرمتشابه که در آن جز یک معنی احتمال نرود. ( از تفسیرالکشاف سوره محمد آیه 20 ). سوره غیر منسوخه. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). قوله تعالی : و یقول الذین آمنوا لولا نزلت سورةٌ فاذا انزلت سورة محکمة و ذکر فیها القتال رأیت الذین فی قلوبهم مرض ینظرون الیک نظر المغشی علیه من الموت فاولی لهم طاعة وقول معروف... ( قرآن 20/47 و 21 )؛ و گویند آنان که گرویدند چرا فرودنیاید سوره ای پس هرگاه فرستاده شود سوره ای محکم و یادآوری شود در آن جنگ بینی آنان را که در دلهاشان بیماری است نگرند به سوی تو نگریستن بیهوش گشته از مرگ پس سزاوار باد ایشان را فرمان برداری و سخنی پسندیده...
محکمة. [ م ُ ح َک ْ ک ِ م َ ] ( ع ص ) مونث مُحَکِّم. رجوع به محکم شود.
محکمة. [ م ُ ح َک ْ ک ِ م َ ] ( اِخ ) خوارج. آنان را از آنروی محکمه خوانند که انکار امر حکمین کردند بگفتارشان لاحکم الاﷲ. قائلین به «لاحکم..» و آنان حروریه باشند که بر امیرالمؤمنین علی علیه السلام خروج کردند آنگاه که اراده تحکیم فرمود میان خود و معاویه و گفتند لاحکم الاﷲ و از آنرو آنان را محکمه نیز نامند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). قومی از خوارج ، آنان را محکمه گویند چون کار حکمین را انکار کردند و گفتند، لاحکم الاﷲ. ( از منتهی الارب ). رجوع به خوارج شود.
محکمه. [ م َ ک َ م َ ] ( ع اِ ) محکمة. جای حکم کردن قاضی. ( غیاث ) ( آنندراج ). دیوان خانه. محل قضاوت. سرای قاضی. عدالتخانه. داوری خانه. جای حکم کردن و قضاوت نمودن. ( ناظم الاطباء ). دادگاه. داورگاه. داورگه. دیوان. محل داوری. دارالقضاء.جای قاضی. ج ، محاکم. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : هر شب زیاده از صد قندیل افروخته و محکمه قاضی القضاة در این مسجد باشد. ( سفرنامه ناصرخسرو ص 73 ).
- محکمه ابتدائی ؛ محکمه بدایت. دادگاه شهرستان. رجوع به دادگاه شود.
- محکمه اختصاصی ؛ دادگاه اختصاصی. دادگاهی که تنها صلاحیت رسیدگی به پاره ای از امور که قانون معین کرده است دارد مانند دیوان دادرسی ارتش ، دیوان دادرسی دارایی و دادگاه شرع.

معنی کلمه محکمه در فرهنگ معین

(مَ کَ مِ ) [ ع . ] (اِ. ) دادگاه ، جای دادرسی . ج . محاکم .

معنی کلمه محکمه در فرهنگ عمید

= محکم
جای دادرسی، دادگاه.
* محکمهٴ استیناف: (حقوق ) [قدیمی] دادگاه استان.
* محکمهٴ بدایت: (حقوق ) [قدیمی] دادگاه شهرستان.
* محکمهٴ صلح: (حقوق ) [قدیمی] دادگاه بخش.

معنی کلمه محکمه در فرهنگ فارسی

دادگاه، جای دادرسی، محاکم جمع
( اسم ) ۱ - جای حکم کردن قاضی داوری خانه : و هر شب زیاده از صد قندیل افروخته و محکم. قاضی القضاه در این مسجد باشد .جمع: محاکم . یا محکم. شرع . جای حکم کردن حاکم شرع جمع : محاکم شرع . یا محکم. اختصاصی . دادگاهی که تنها صلاحیت رسیدگی به پاره ای از امور که قانون معین کرده است دارد . توضیح علاوه بر محاکم عمومی که بموجب قانون تشکیلات دادگستری صلاحیت رسیدگی بکلی. دعاوی را دارند محاکم دیگری وجود دارند که تنها صلاحیت رسیدگی به اموری دارند که بموجب قانون جداگانه تعیین شده است . این نوع دادگاه ها را محاکم اختصاصی گویند مانند : دیوان دادرسی ارتش دیوان دادرسی دارایی و دادگاه شرع . یا محکم. اداری .دادگاهی است که طبق مقررات خاصی بتخلفات و اختلافات ماموران اداری حوز. خود رسیدگی میکند . اعضای این محکمه از کارمندان هر وزارتخانه یا اداره بموجب حکم وزیر یا رئیس اداره تعیین میشوند . رتب. اعضائ دادگاه و همچنین رتب. دادستان از رتب. مامور مورد تعقیب نباید کمتر باشد. رسیدگی در محاکم اداری دو مرحل. بدوی و تجدید نظر دارد . اعضائ محکم. بدوی سه تن و اعضائ دادگاه تجدید نظر پنج تن میباشند . یا محکم. استیناف . دادگاه استان . یا محکم. بدایت . همان محکم. ابتدایی یا دادگاه شهرستان است . یا محکم. جنائی . نوعی دادگاه عالی است که بجرمهایی که مجازات جنایت دارند رسیدگی میکند بعبارت دیگر همان دادگاه استیناف از دادگاههای عمومی است که به امور جنائی رسیدگی میکند و مرحل. پژوهش ندارد . یا محکم. جنحه . همان دادگاه شهرستان است که در وقت رسیدگی بجرمهایی که مجازات جنحه دارد بنام دادگاه جنحه خوانده می شود . یا محکمه دیوان بیگی . یکی از دادگاههای عهد صفویه که صدر خاصه نمایند. شرع در آن بود . یا محکم. صلح . دادگاه بخش . یا محکم. شرع . یکی از محاکم اختصاصی است که از طرف دادگاههای عمومی باختلافات زن و شوهر و نفی ولد و پاره ای دیگر از امور شرعی رسیدگی کند . این دادگاه مانند دادگاههای شرعی دو مرحله ( ابتدائی و تجدید نظر ) دارد . حکم صادر از این دادگاهها بدادگاه ارجاع کننده برای اتخاذ تصمیم ارجاع میشود و بهمین جهت آنها را محاضر شرع نیز گویند . یا محکم. عمومی . مقابل محکم. اختصاصی و آن محکمه ایست که بموجب قانون تشکیلات دادگستری صلاحیت رسیدگی بتمام اختلافات را دارد بجز آنچه طبق قانون استثنائ شده است . یا محکم. نظامی . یکی از محاکم اختصاصی است که بنوع خاصی از تخلفات و اختلافات نظامی رسیدگی میکند . یا محکم. نقض و ابرام . همان دادگاه عالی دیوان کشور است که در دعاوی عادی رسیدگی ماهیتی نمیکند و فقط احکام دادگاههای مادون را نقض یا ابرام مینماید.

معنی کلمه محکمه در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مُّحْکَمَةٌ: محکم - استوار
ریشه کلمه:
حکم (۲۱۰ بار)
از مقابله محکمات با متشابهات به دست می‏آید: محکمات آیاتی است که در آنها تشابه نیست بلکه یک صورت دارند و معنای آنها روشن و واضح است. برای تفصیل بیشتر به «امّ» رجوع شود. ظاهراً مراد از سوره محکمه آن است که دستورهای آن کاملا روشن و واضح الدلالة باشد و جنگ را بدون شبهه توصیه کند.

معنی کلمه محکمه در ویکی واژه

دادگاه، جای دادرسی.
محاکم.

جملاتی از کاربرد کلمه محکمه

در اکتبر ۱۸۶۴ گروه‌های ویسکانسین فورت رایس را ترک کردند و به سمت لوئیزویل، کنتاکی رفتند و در ۲۹ نوامبر وارد آنجا شدند. در دسامبر، بقیه هنگ نیز به آنها ملحق شدند. آنها سپس در تیپ ۲، لشکر ۲، منطقه نظامی کنتاکی سازماندهی شدند و به نگهبانی از زندانی در لوئیزویل منصوب گشتند. طی چند ماه بعد، هنگ به پُست‌های مختلف در نواحی اطراف کنتاکی تقسیم شد. سرهنگ دیل به سمت فرماندار مارشال ژنرال کنتاکی منصوب شد، سرهنگ دوم بارتلت به یک مأموریت در محکمه نظامی منصوب شد، سرگرد جان کلونی به عنوان مارشال پیشرو در فرانکفورت منصوب شد. کاپیتان آرنولد از مارس ۱۸۶۵ تا زمانی که هنگ در ۲۰ سپتامبر ۱۸۶۵ از خدمت خارج شد، فرمانداری باقی‌مانده هنگ در لوئیزویل را بر عهده داشت.
اگر ز محکمهٔ‌ عدل دادخواه نجاتی دو لب به مهر رسان دعویت‌ گواه ندارد
مردم این محکمه، اهریمنند دولت حکام، ز غصب و رباست
بحکم محکمه بایست سنگسارش کرد که حکم محکمه نایب مناب حکم خداست
زنجیر در محکمه ی عدل تو بادا تا روز جزا سلسله ی گردن ظالم
شورای امنیت سازمان ملل متحد، معمر قذافی رهبر لیبی، پنج تن از فرزندان او و ده نفر از مشاوران نزدیک او را تحریم کرد. این شورا هم‌چنین خواهان محاکمه معمر قذافی در دیوان بین‌المللی کیفری شده‌است. هر پانزده عضو شورای امنیت در نهایت بر سر ارجاع معمر قذافی به محکمه دائمی جنایت‌های جنگی به توافق رسیدند. بان کی‌مون، دبیر کل سازمان ملل متحد روز جمعه از شورای امنیت خواسته‌بود به سرعت و به طور قاطع در برابر سرکوب مخالفان و «نقض جدی حقوق بشر» در لیبی واکنش نشان دهد. بی‌بی‌سی فارسی
در محکمهٔ شرع بصیرت، به گدایی دعوی نرسد سلطنت در به دری را
اویکی مرد امین عادل است سالها در محکمه دارد نشست
بنای محکمهٔ روزگار، بر ستم است قضا چو حکم نویسند، چه داوری، چه گواه
ایرنا:احضار شاهدان پرونده استیضاح ترامپ به محکمه سنا رای نیاورد
کیاافرسیاب چلاوی پس از آنکه واپسین اسپهبد باوندی را به قتل رساند، به میربزرگ اقتدا نمود تا رقیبانش وی را مردی بدون شریعت معرفی نکنند. اسکندر به علت افراط در تظاهر ارادت به قوام‌الدین لقب «شیخی» گرفته‌بود. پس از افزایش هواداران میربزرگ، کیاافرسیاب جهت جلوگیری از اختلال در امور ملک و مال، از روش سید اجتناب نموده و تشکیل محکمه‌ای برای وادار کردن قوام‌الدین به دست کشیدن از بدعت درویشی نمود.
یک روز قبل از کشته شدن جوزف اسمیت جونیور در زندان کارتاژ، اسمیت به برادرش جان اسمیت، دستور داد که «به آلمون دبلیو. بابیت بگو که می‌خواهم بیاید و به عنوان وکیل در محکمه پیش‌رو به من کمک کند». چند ساعت بعد، بابیت به جان اسمیت گفت: «دیر خبر کردی، من وکیل طرف دیگر دعوی هستم».
درون محکمه بر ناز و عشوه افزایند از آن سپس که ستانند رشوه قدر کفاف
روز دگر به محکمه رفتم بدان امید کز خصم داد خواهم و از فضل حق مدد
محکمه‌اش پر بود از مرد و زن عور و غنی لشگری و کشوری
این نوع اعاده‌دادرسی زمانی است که حین رسیدگی به یک پرونده، یکی از طرفین برای پیروزی در دعوا، حکم قطعی صادره از محکمه‌ای را به عنوان دلیل اثبات ادعای خود ارائه می‌کند و طرفی که حکم به ضرر او ارائه شده‌است، نسبت به آن درخواست اعاده‌دادرسی می‌نماید.