محوله

معنی کلمه محوله در لغت نامه دهخدا

( محولة ) محولة. [ م ُ ح َوْ وَ ل َ ] ( ع ص ) تأنیث محول. بازگذارده شده. واگذارده. محوله.
محوله. [ م ُ ح َوْ وَ ل َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان خمین بخش مرکزی شهرستان خرمشهر، واقع در شش هزارگزی شمال خاوری راه اتومبیل رو مرز عراق به خرمشهر، و سه هزارگزی شمال باختری خرمشهر با 400 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن اتومبیل رو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

معنی کلمه محوله در فرهنگ فارسی

دهی از دهستان خمین بخش مرکزی شهرستان خرمشهر. دشت گرمسیر. دارای ۴٠٠ تن سکنه . محصول : خرما و سبزیجات . شغل اهالی غالبا تربیت نخل .
بازگردانده شده

جملاتی از کاربرد کلمه محوله

بدون وجود هیچ مانع طبیعی و با توجه به برتری محسوس قوای آلمان به سرعت سپاه ووچ زمین‌گیر شد و نتوانست وظیفه‌های محوله طی نبرد مرزی را به اجرا درآورد و در نهایت شهر ووچ در ۸ سپتامبر به دست نیروهای آلمانی افتاد.
یکی از شاهزادگان تیموری به نام بایسنقر میرزا که خوشنویسی هنرمند بود، سرپرستی امور هنری را در شهر هرات در دست داشت. در آن زمان، شهر هرات مرکز تجمع هنرمندان شده بود و معروف است که فقط در یک آموزشکدهٔ نقاشی، شصت استاد به تعلیم هنرجویان و انجام سفارشهای محوله اشتغال داشتند. معروفترین استادکاران مکتب هرات کمال‌الدین بهزاد است که کتاب مصور و معروفی به نام ظفرنامه تیموری دارد. امیر علیشیر نوایی وزیر سلطان حسین بایقرا که خود نیز نویسنده و شاعر بود به تشویق هنرمندان و ادیبان و ساختن بناهایی در هرات می‌پرداخت.
عالیجاها، گرامی جلیلا، خلیلا، انشاء الله تعالی نخل برومند عزت و جلال و دوحه رفعت و اقبالت از دم سردی خزان افسردگی به یمن تراوش سحاب رحمت ایزدی مخضر و مثمرثمر توفیقات جمیل باد. بعد از طی مراسم دعوات و افیات بر لوحه اظهار می نگارد که در این اوان سعادت توامان که عالیشان آقا کوچک خدمات محوله به خود را به طور خوش و حسن سلوک صورت انجام داده روانه خدمت بود...