محوط

معنی کلمه محوط در لغت نامه دهخدا

محوط. [ م ُ ح َوْ وَ ] ( ع ص ) محصورشده و احاطه شده از دیوار. ( ناظم الاطباء ). آنچه که در گرداگرد آن دیواری برآورده باشند. دیواربست کرده. دیواربست. ( مهذب الاسماء ). دیوارکرده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). دیوارساخته و دیواربست کرده. ( آنندراج ).
- کَرم محوط ؛ درخت رزی که گرداگرد آن دیوار باشد. ( ناظم الاطباء ).
محوط. [ م ُ ح َوْ وِ ] ( ع ص ) دیوارسازنده و دیواربست کننده. ( از ناظم الاطباء ). || گرداگرد چیزی برآینده و دیواربست کشنده. ( آنندراج ). || محافظ و نگهبان و پاسبان. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه محوط در فرهنگ معین

(مُ حَ وِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) گرداگرد چیزی برآینده ، دیوار بست کننده .

معنی کلمه محوط در فرهنگ عمید

۱. احاطه شده، محصورشده.
۲. آنچه گرداگرد آن دیوار کشیده باشند.

معنی کلمه محوط در فرهنگ فارسی

( اسم ) گرداگرد چیزی بر آینده دیوار بست کننده .

جملاتی از کاربرد کلمه محوط

وگر، ز عالم بینش من آن ملک نفسم که در محوطه اقطاع صد جهان دارم
درست در میان محوطه دیوارها پرستش‌گاه آمنردیس یکم شپنوپت دوم و نیتیگرات و همه کسانی که عنوان دوین ادراتریک را از آمون گرفته بودند، قرار دارد.
این محوطه در سال ۱۳۷۸ خورشیدی به شماره ۲۳۴۳ در فهرست آثار ملی کشور ایران به ثبت رسید.
از فیلم های معروف او می توان به بازی در محوطه و مرد تنها اشاره کرد.