معنی کلمه محمل در لغت نامه دهخدا
پس راست بدار قول و فعلت را.
خیره منشین به یک سو از محمل.ناصرخسرو.ز اشتر و محملت فرود افتی
ای پسر چون سبک بودت عدیل.ناصرخسرو.وز بهر محملت که فلک بود غاشیه اش
خورشید ناقه گشته و مه ساربان شده.خاقانی.ها و ها باش اگر محمل من سازی وهم
برسانیم بکم زانکه ز من ها شنوند.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 103 ).همچو محمل برو آفات به غفلت بگذار
در جهان بی خبر از کفر در اسلام بخسب.خاقانی.چه میگفتم سخن محمل کجا راند
کجا میرفتم و رختم کجا ماند.نظامی.هیچ نه در محمل و چندین جرس
هیچ نه در کاسه و چندین مگس.نظامی.بار فراق دوستان بس که نشسته بر دلم
میروم و نمیرود ناقه به زیر محملم.سعدی.شتر به جهد و جفا بر نمیتواند خاست
که بار عشق تحمل نمیکند محمل.سعدی.نی کاروان برفت تو خواهی مقیم ماند
ترتیب کرده اند ترا نیز محملی.سعدی.تابارهای شتران عبداﷲ بیندازند و محملها فرودآرند. ( تاریخ قم ص 250 ).
شوق صادق چو کشد محمل مرد
کعبه وصل کند منزل مرد.جامی.رفتم که خار از پا کشم محمل نهان شد از نظر
یک لحظه غافل گشتم و صد سال راهم دور شد.ملک قمی.اگر هر دو در یک محمل باشند باید که از نخست مرد نماز کند. ( ترجمه النهایة طوسی ص 66 ج 1 ).
- محمل بربستن ؛ بستن و نصب کردن کجاوه بر پشت شتر و جز آن :
مرا در منزل جانان چه امن و عیش چون هر دم
جرس فریاد می دارد که بربندید محملها.حافظ.