محفوف

معنی کلمه محفوف در لغت نامه دهخدا

محفوف. [ م َ ] ( ع ص ) گرداگرد گرفته شده. ( از غیاث ) ( آنندراج ). محاطشده. احاطه کرده شده. ( ناظم الاطباء ). گرداگرد فراگرفته. گرداگرد گرفته. فرا گرفته. محاط. محاط به. دورکرده. احاطه شده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
حفت الجنة به چه محفوف گشت
بالمکاره که از او افزود کشت.مولوی ( مثنوی ، دفتر پنجم ص 12 ).|| محتاج. قوم محفوفون ؛ قومی نیازمند. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه محفوف در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) گرداگرد.

معنی کلمه محفوف در فرهنگ عمید

چیزی که گرداگرد آن گرفته شده، پیچیده شده.

معنی کلمه محفوف در فرهنگ فارسی

پیچیده شده، چیزی که گرداگرد آن گرفته شده
( اسم ) گرداگرد فرا گرفته .

جملاتی از کاربرد کلمه محفوف

هَلْ یَنْظُرُونَ الآیة... عکرمه روایت کند از ابن عباس رض قال «یاتی اللَّه فی ظلل من السخاب، و قد قطعت طاقات» و فی روایة عن النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم قال من الغمام طاقات یاتی اللَّه عز و جل فیها محفوفة بالملائکة و ذلک قوله الّا ان یأتیهم اللَّه فی ظلل من الغمام.
عدوت بادا در ذل محنت و تا حشر بعز و دولت بادا جناب تو محفوف
همۀ ممکنات را محفوف در عدم همچو ظرف را مظروف
قد کان سکانها مستانسین بها فی ارغد العیش محفوفین با النعم
اتی النیروز محفوفا بهذا الحسن والاحسان تفضل واشرب الصهبا بهذا الروح والریحان