محسور

معنی کلمه محسور در لغت نامه دهخدا

محسور. [ م َ ] ( ع ص ) خیره چشم. || مانده. || دریغخورنده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پشیمان : و لاتبسطها کل البسط فتقعد ملوماً محسوراً. ( قرآن 29/17 ).

معنی کلمه محسور در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - دریغ خورنده . ۲ - خیره چشم .

معنی کلمه محسور در فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱ - دریغ خورنده . ۲ - خیره چشم .

معنی کلمه محسور در ویکی واژه

دریغ خورنده.
خیره چشم.

جملاتی از کاربرد کلمه محسور

یکی از شگفتی های این روستا نیز وجود آثار باستانی متعددی است که کارشناسان قدمت برخی از آن ها را به دودمان ساسانیان نسبت داده اند. از جمله آثار باستانی موجود در این روستا می توان به دو آسیاب بزرگ و قدیمی در ورودی تنگ این روستا نام برد که هنگام عبور از آنها نمایی محسور کننده به تنگه رمزآلود این منطقه می دهد و چشم هر رهگذری را محو تماشای این زیبایی ها می کند.
همه محروم و محسور
آب و هوای منطقه آشی را شاید بتوان یکی از محسور کننده ترین آب و هوای جنوب کشور نامید، روستایی که در تابستان های داغ و سوزان استان بوشهر نیز بخاطر ارتفاع زیاد و احاطه شدن توسط کوه های مرتفع بیرمی خنک بوده و همیشه در ایام گرم سال نیز شاهد باراش مناسب باران می باشد.