محرز

معنی کلمه محرز در لغت نامه دهخدا

محرز. [ م ُرِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از احراز. کسی که گرد می آورد مزد را و سود می برد و برخورداری میکند از آن. ( ناظم الاطباء ). گردآورنده و گیرنده مزد. ( آنندراج ). || استوارکننده. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || آگاه و هوشیار. || پرهیزگار. ( ناظم الاطباء ). بازدارنده فرج از زنا. || جای پناه دهنده و در حرز کننده. || بسیار نگاهدارنده. ( آنندراج ). || مکان محرز؛ جای امن و امان. ( ناظم الاطباء ). مکان حریز. جای استوار.
محرز. [ م ُ ح َرْ رِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از تحریز. پناه دهنده جای. || استوارگرداننده جای. ( از منتهی الارب ). || بسیار نگهدارنده. ( آنندراج ). || نگهبان هوشیار و عاقبت اندیش. ( ناظم الاطباء ).
محرز. [ م ُ رَ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از احراز. فراهم آورده. جمعکرده شده. جمعکرده. || پناه داده. || به دست آورده. || آنچه صاحب و دارنده اش آن را تباه شده بشمار نیاورد. ( از اقرب الموارد ). || قطعی. مسلم. || مالی در دست دیگری که دسترسی بدان ممنوع باشد، خواه مانع خانه باشد یا نگهبان. ( از تعریفات جرجانی ).
محرز. [ م ُ رِ ] ( اِخ ) ابن فضلةبن عبداﷲبن مرة غنمی. صحابی است. جنگ بدر را درک کرد و در جنگ خیبر به سال هفتم هجری کشته شد. ( از الاعلام زرکلی ).
محرز. [ م ُ رِ ] ( اِخ ) ابن شهاب سعدی تمیمی از قدمای صحابه علی ( ع ) متصف به شجاعت و اصابت رأی بود. پس از آنکه زیادبن ابیه وی را در کوفه دستگیر نمود به دست معاویه به قتل رسید ( 51 هَ. ق. ) ( از الاعلام زرکلی ).
محرز. [ م ُ رِ ] ( اِخ ) ابومسکین کوفی اودی و بعضی حر گفته اند. از روات است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

معنی کلمه محرز در فرهنگ معین

(مُ رَ ) [ ع . ] (اِمف . ) گرفته شده ، به دست آورده شده .
(مُ رِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - احراز کننده ، گرد آورنده . ۲ - پناهگاه دهنده ، در حرز کننده . ۳ - استوار کننده . ج . محرزین .

معنی کلمه محرز در فرهنگ عمید

مسلّم، قطعی.

معنی کلمه محرز در فرهنگ فارسی

احرازشده، گرفته شده، بدست آورده شده
( اسم ) نگاه دارنده .
ابو مسکین کوفی اودی

معنی کلمه محرز در ویکی واژه

گرفته شده، به دست آورده شده.
احراز کننده، گرد آورنده.
پناهگاه دهنده، در حرز کننده.
استوار کننده.
محرزین.

جملاتی از کاربرد کلمه محرز

کفت اموال عالم راست باذل دلت اسباب دانش راست محرز
شیخ الاسلام گفت: نام با حفص، عمرو بن سلمه، و گفتند: کی عمرو بن سالم، و گفتند کی کنیت دیگر داشت ابو محرز «و گفتند:کی نام وی عمر و بن سلمه است و این در ستر» و از نیشابور است از ربه کورداباد بر در نیشابور، روی استاد نشاپوریان بود یگانهٔ جهان. شیخ مومل پیر بوعثمان ٭ است و شاه شجاع ٭ بوی نسبت کند «یگانه بود» از ائمه این قوم سید. شیخ الاسلام گفت: کی وی نمونهٔ جهان بود در وقت خود، اللّه تعالی ورافرا نمود کی مرا چنین واید بود. و بوعمر و زجاجی ٭ گوید: کان ابوحفص نورالاسلام و فی وقته.
نقش درت همیشه به خون بر کشد سرشک همچون محرزان که به سرخی کشند باب
محرز است این نکته کاندر نزد ارباب الدول نیست برهانی قوی تر از چماق ای آفتاب
ابوخطاب مسلم بن محرز معروف به ابن محرز (متولد ۷۱۵ میلادی)، موسیقی‌دانی عرب بود.
به شخصی که انجام دهنده جرم تلقی شده ولی هنوز انتصاب جرم به او محرز نشده، متهم گفته می‌شود.
شد محرز و شد محرز از داد تو هر عاجز لاغر نشود هرگز آن را که تو پروردی
تیغ این منهی رموز ظفر کلک او محرز کنوز قدر
در این بیانیه شورای نگهبان ضمن بیان اینکه در پاره‌ای از موردها شکایت محرز است و تخلف‌ها اثبات رسیده‌است، و مراتب جهت رسیدگی به قوهٔ قضائیه فرستاده خواهد شد، گفته‌است: «امیدواریم که رسیدگی قاطع، دقیق، سریع و عادلانه به تخلفات ارسالی به قوه قضاییه به گونه‌ای باشد که در آینده شاهد چنین رفتارهایی در نمایش اقتدار مردم عزیز و شریف ایران اسلامی نباشیم.»