محتوم

معنی کلمه محتوم در لغت نامه دهخدا

محتوم. [ م َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از حتم. ثابت و استوار. || فرموده شده. || واجب و ناگزیر. ( ناظم الاطباء ). واجب کرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). قطعی. بایا. مکتوب. مقدر :
آن انائی بر تو ای سگ شوم بود
در حق ما دولت محتوم بود.مولوی ( مثنوی ، دفتر پنجم ص 348 ).- اجل محتوم ؛ اجل نوشته. وقت مقدر.
- قضای محتوم ؛ قضای نوشته : علی نهایةالامد المعلوم و بلوغةالاجل المحتوم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300 ).

معنی کلمه محتوم در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) حتمی ، ناگزیر.

معنی کلمه محتوم در فرهنگ عمید

۱. حتمی.
۲. ثابت و استوار.

معنی کلمه محتوم در فرهنگ فارسی

واجب کرده شده، ثابت واستوار
( اسم ) واجب کرده شده حتم کرده واجب لازم .

جملاتی از کاربرد کلمه محتوم

اصبر علی القدر المحتوم و ارض به و ان اتاک بمالا تشتهی القدر
آن انایی بر تو ای سگ شوم بود در حق ما دولت محتوم بود
چو خواهد گشت واقع امر محتوم چه در غربت چه در مأوی و منشا
سرانجام اما آیا، مرگ محتوم نخواهد بود؟
بختیاری پی تاراج نفوس همعنان اجل محتوم است
ز شه سه فایده محتوم حاصل است تو را رضای مجلس خاتون و شکر شاه و وزیر
مکن اندیشه بیهوده ز نیک و بد کار که بد و نیک جهان هست یکایک محتوم
قضای مبرم آوردشان بمکمن مرگ بلای محتوم افکندشان بدام خطر
هر یک شده از قضای محتوم در حلقه ی طاعت تو منظوم
وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ ای ما من غائبة ممّا اخفاه عن خلقه و غیّبه عنهم من عذاب السّماء و الارض و القیامة إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ فی اللوح المحفوظ و فی القضاء المحتوم. و قیل ما من فعلة او لفظة خافیة اخفاها اهل السّماوات و الارض الّا و هو بیّن فی اللوح المحفوظ. و قیل ما من فعلة او کلمة الّا هی عند اللَّه معلومة لیجازی بها عاملها. و قیل ما من حبّة خردل غائبة کقوله: إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ.