محتجب

معنی کلمه محتجب در لغت نامه دهخدا

محتجب. [ م ُ ت َ ج ِ ] ( ع ص ) در پرده شونده. ( غیاث ) ( آنندراج ). در پرده شده. پردگی. نقابدار و حجابدار. ( ناظم الاطباء ). پوشیده. پنهان شونده. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || که حقیقت از او پوشیده است. که نور معرفت ندارد :
نیک بنگر اندر این ای محتجب
که دعا را بست حق بر استجب.مولوی.|| گوشه نشین. ( ناظم الاطباء ).
محتجب. [ م ُ ت َ ج َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از احتجاب. در پرده شده و پنهان گشته :
آن طبیبان آنچنان بنده سبب
گشته اندر مکر یزدان محتجب.مولوی.- محتجب شدن ؛ در پرده شدن. پوشیده و پنهان شدن : چون جمشید خورشید در تتق آل عباس محتجب شد بر مرکب اکهب شب روی به مرو آورد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 220 ).

معنی کلمه محتجب در فرهنگ معین

(مُ تَ جِ ) [ ع . ] ۱ - (اِفا. ) پنهان شونده .

معنی کلمه محتجب در فرهنگ عمید

۱. حجاب دار، پنهان.
۲. گوشه نشین.

معنی کلمه محتجب در فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) پنهان شونده . ۲ - ( صفت ) پنهان پوشیده در پس حجاب واقع شده : نیک بنگر اندرین ای محتجب . که دعا را بست حق بر استجب . ( مثنوی ) ۳ - گوشه نشین جمع : محتجبین .
در پرده شده و پنهان

جملاتی از کاربرد کلمه محتجب

شافع چو این مولاستی پس معصیت اولاستی جز این گرت کالاستی بادت جمالش محتجب
ای خضر خط نوش لب ظلمت بر از زلف تو شب وز رخ بمویت محتجب آئینه اسکندری
آن طبیبان آن‌چنان بندهٔ سبب گشته‌اند از مکر یزدان محتجب
وگر گردد همی ز آثار کثرت موحود محتجب از حکم وحدت
دریغا اگر خواهی که دوزخ را بدانی و عذاب اکبر را بشناسی آیت «وَلَنُذیقَنَّهُم مِنَ العَذابِ الأَدْنی دُونَ الْعَذابِ الأَکْبَر» گوش باید داشت. عذاب اکبر کافران را باشد که او خود را بدیشان نماید؛ آنگاه آتش شوق «نارُ اللّهِ المُوقَدَةُ الّتی تَطَلِعُ عَلَی الأَفْئِدَةِ» دل ایشان افکند. پس از آن از ایشان، محتجب شود، و ایشان محجوب بمانند، این دوزخ باشد. «کَلَّا إِنَّهُم عَنْ رَبِّهِم یَؤمَئِذٍ لَمَحْجُوبُون» این دوزخ را گواهی می‌دهد.
هفدهم پندم بدان ای محتجب دایماً از اهل دل جانب طلب
حق بود نزد بینش احرار محتجب از عقول چون ابصار
گاهی نموده چهره و گه گشته محتجب گاهی چو گل شکفته گهی خار آمده
شاها بدین جاه وشرف کت مستغاث از هر طرف در کربلا چون بر نجف ماندی حسینت محتجب
بگذر از زر کین سخت شد محتجب هم‌چو سیماب این دلم شد مضطرب