معنی کلمه محتال در لغت نامه دهخدا
ای گمشده و خیره و سرگشته کسائی
گواژه زده بر تو امل ریمن و محتال.کسائی.چون کلاژه همه دزدند و رباینده چو خاد
شوم چون بوم بدآغال وچو دمنه محتال.معروفی.به زلف تنگ ببندد برآهوی تنگی
به دیده دیده بدزدد ز جادوی محتال.منجیک.بدان منگر که سر هالم به کار خویش محتالم
شبی تاری به دشت اندر ابی صلاب و فرکالم.طیان.بس ای ملک که از این شاعری و شعر مرا
فلک فریب بخوانند و جادوی محتال.غضایری.ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت
شکنج و کوژی در زلف و جعد آن محتال.فرخی.در جنگ ز چنگ تو بحیله نبردجان
گرگی که بداند حیل روبه محتال.فرخی.اما علی تکین گربز و محتال است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 343 ). اسکندر مردی بود محتال و گربز. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 90 ).
حیلت و مکر است فقه و علم او و سوی او
نیست دانا هر که او محتال یا مکار نیست.ناصرخسرو.شمع خرد گیر چو دیدی که شد
خانه این جادوی محتال تار.ناصرخسرو.حیلت نه ز دین است اگر بر ره دینی
حیلت مسگال ایچ و حذر دار ز محتال.ناصرخسرو.بسا حیلت که بر محتال وبال گردد. ( کلیله و دمنه ).
این طبیبان غلطبین همه محتالانند
همه را نسخه بدرید و به سر باز دهید.خاقانی.تا شیر مرغزاری نصرت کمین گشاد
چاره ز دست روبه محتال درگذشت.خاقانی.مردمان این شهر بغایت گربز و محتال و زراق و مغتال اند. ( سندبادنامه ص 303 ).
برکشیدش بود گر به نیم من
پس بگفتش مرد کای محتال فن.مولوی.چون شیفتگان بی سر و پای
بگریزم از این جهان محتال.عطار.|| چاره گر. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || در اصطلاح حقوقی ، طلبکار. ( قانون مدنی ماده 724 ).