محت

معنی کلمه محت در لغت نامه دهخدا

محت. [ م َ ] ( ع ص ) صلب و سخت از هرچیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || روز گرم. ( منتهی الارب ). یوم محت ؛ روزی سخت گرم. ( مهذب الاسماء ). || مرد خردمند. || مردتیزخاطر. ج ، مُحوت ، مُحَتاء. ( منتهی الارب ). || خالص و بی آمیغ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
محت. [ م َ ]( ع مص ) خشمناک کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه محت در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - صلب و سخت از هر چیز. ۲ - روز گرم . ۳ - خردمند تیز خاطر. ۴ - خالص از هرچیز.

معنی کلمه محت در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - صلب و سخت از هر چیز . ۲ - روز گرم . ۳ - خردمند تیز خاطر . ۴ - خالص از هر چیز بی آمیغ .
خشمناک کردن

معنی کلمه محت در ویکی واژه

صلب و سخت از هر چیز.
روز گرم.
خردمند تیز خاطر.
خالص از هرچیز.

جملاتی از کاربرد کلمه محت

واعظ ز بی نشانی، ایمن ز دشمنان شد گنج از نهفتگی نیست محتاج پاسبانی!
آن خداوند محتشم چاکر که فزونست حشمتش ز جهان
ناصِح به طَعن گفت که رو ترکِ عشق کن محتاجِ جنگ نیست برادر، نمی‌کنم
نه نه چو مدحت افسر حشمت بود سزد گر مدح گوی تو شود از خلق محتشم
علم محترم دولت دین قیم مستوی قامت باد از تو تا روز قیام
نباشد هیچ انباری به از انبان محتاجان که آن را پایه یی بس محکم از دوش گدا باشد
بهر زه لب مگشا پیش کس که نگشائی زبان محتشم هرزه گوی رسوا را
این گرفت و حق به ودای محتشم کی برآید با خدا خیل و حشم
بد چه باشد مس محتاج مهان شیخ کی بود کیمیای بی‌کران
جام دل بشکسته می عشق نریزد گو محتسب شهر زند سنگ بجامی