محامد. [ م َ م ِ ] ( ع اِ ) ج ِ محمدة. ( دهار ) ( ناظم الاطباء ). به معنی کردارهای نیک و ستایشها. ( ناظم الاطباء ). ستایشها و خصلتهای نیک و این جمع محمدت است. ( غیاث ): مکارم اخلاق و محامد صفات. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : جمال دولت عالی محمد محمود سر فضایل و روی محامد و فرهنگ.فرخی.از نام و کنیت تو جهان را محامداست وز فضل و جود تو همه کس را فواید است.منوچهری.از تقریر شکر... و نثر محامد و دعا پرداختند. ( کلیله و دمنه ). و اگر در محامد اخلاق و مآثر اعراق این پادشاه... خوض و شروع افتد. ( سندبادنامه ص 17 ). ذکر محامد پادشاه اسلام اتابک ابوبکربن سعد... ( سعدی ).
جِ محمدة ؛ کردارهایی که موجب ستایش شود، خصلت نیکو.
جملاتی از کاربرد کلمه محامد
مه پیکران طاق زبرجد محامدش بر یاره و نطاق دو پیکر نوشته اند
ابوالمحاسن کافی محمد بن کمال سر کفایت و چشم محامد و احسان
چون ختم ولایت به ذات او شد هم ختم محامد به دوست شایان
نظام ملک و ولایت جمال تاج و کلاه سر محامد محمود شاهزاده و شاه
سر محامد ، محمود ، آنکه امرش را همی برند بزرگان روزگار سجود
یحیی معاد رازی گفت: پیغمبر علیه السلام را به خواب دیدم. گفتم: این اطلبک قال عند علم ابی حنیفه. و مناقب او بسیار است و محامد او بی شمار و پوشیده نیست، بر این ختم کردیم.
شرح محامدت که از آن قاصر است عقل کلک زبان بریدهٔ من چون کند ادا؟
حَصر مَحامدش نتوان کرد از آن که هست نطق الکن و محامد بی حد و بی حساب
زهی وجودی که موجد از آن ز پای تا سر بود نمایان ابوالمحامد ابوالمکارم بوصف یزدان به نقش آدم