معنی کلمه محافظت در لغت نامه دهخدا
- محافظت کردن ؛ نگاه داشتن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). به عدل و داد و مخالفت نگاهبانی کردن : و محافظت کنند رعیت را به عدل و داد، و مخالفت یکدیگر نکنند. ( سفرنامه ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 148 چ 2 ).
- || پاس داشتن : در دولت بیقیاس ظاهر گنج و لشکر محافظت همی کند. ( گلستان ).
محافظة. [ م ُ ف َ ظَ ] ( ع مص ) پیوسته بودن بر کاری. حفاظ. || باز داشتن از چیزهای ناروا. ( منتهی الارب ). حفاظ. ( منتهی الارب ). || نگاهبانی کردن. ( منتهی الارب ) ( ترجمان علامه جرجانی ). رجوع به محافظت شود.