محادثه

معنی کلمه محادثه در لغت نامه دهخدا

( محادثة ) محادثة. [ م ُ دَ ث َ ] ( ع مص ) با هم سخن گفتن. ( منتهی الارب ). با یکدیگر حدیث کردن. تحادث. ( یادداشت مؤلف ). گفتگو و مکالمه. ( ناظم الاطباء ). با کس حدیث کردن. ( تاج المصادر بیهقی ).حکایت و قصه و نقل و داستان آوردن. ( ناظم الاطباء ). || صیقل کردن شمشیر را. ( منتهی الارب ). و منه حدیث الحسن حادثوا هذه القلوب بذکراﷲ؛ ای اجلوها واغسلوا الدرن عنها. ( منتهی الارب ). جلا دادن. بزدودن شمشیر. ( از لسان العرب ). بزدودن. ( زوزنی ). || در اصطلاح متصوفه و عرفا خطاب حق است بنده رادر صورتی از عالم ملک همچنان که ندا فرمودند موسی را از شجره. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) ( از تعریفات ). || معاشرت و مصاحبت. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : زبان از مکالمه او در کشیدن قوت نداشتم و روی از محادثه او گردانیدن مروت ندانستم. ( گلستان ).

معنی کلمه محادثه در فرهنگ معین

(مُ دِ ثِ ) [ ع . محادثة ] (مص ل . ) با هم سخن گفتن .

معنی کلمه محادثه در فرهنگ فارسی

سخن گفتن باهم، گفتگو
۱ - ( مصدر ) سخن گفتن با یکدیگر . ۲ - ( اسم ) گفتگو .

معنی کلمه محادثه در ویکی واژه

محادثة
با هم سخن گفتن.

جملاتی از کاربرد کلمه محادثه

و تعلق محادثه به حال موسی علیه السّلام است که چون خواست که وی را با حق تعالی وقتی باشد،از پس چهل روز وعده و انتظار، به طور آمد و سخن خداوند تعالی بشنید تا منبسط شد و سؤالِ رؤیت کرد و از مراد بازماند و از هوش بشد. چون به هوش باز آمد، گفت: «تُبْتُ اِلَیْک (۱۴۳/الأعراف).» تا فرق ظاهر شد میان آن که آورده باشند؛ قوله، تعالی: «سبحان الّذی أسری بعبدِه لیلاً (۱/الإسراء)». و میان آن که آمده باشد؛ قوله تعالی: «وَلَمّا جاءَ موسی لِمیقاتِنا (۱۴۳/الأعراف).»
صبوحی: محادثه را گویند.
خلوت: صوفی محلی را خالی از غیر اختیار کند. محادثه سر است با حق به‌نحوی که دیگری در آن مجال و فرصتی نیابد.