محاجه

معنی کلمه محاجه در لغت نامه دهخدا

( محاجة ) محاجة. [ م ُ حاج ْ ج َ ] ( ع مص ) حجاج. ( منتهی الارب ). با کسی حجت گفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). حجت آوردن. || خصومت کردن. قال اﷲ تعالی اتحاجونی فی اﷲ. ( منتهی الارب ) ( از لسان العرب ). || مغلوب کردن کسی به اظهار حجت علیه او. ( از لسان العرب ).

معنی کلمه محاجه در فرهنگ معین

(مُ جِّ ) [ ع . محاجة ] (مص ل . ) ۱ - حجت آوردن . ۲ - دشمنی کردن . ۳ - بحث همراه با پرخاش ، بگومگو، یکی به دو.

معنی کلمه محاجه در فرهنگ عمید

خصومت ورزیدن و حجت آوردن، مخاصمه.

معنی کلمه محاجه در فرهنگ فارسی

خصومت ورزیدن و حجت آوردن
۱ - ( مصدر ) حجت آوردن دلیل آوردن . ۲ - خصومت کردن . ۳ - ( اسم ) دلیل آوری . ۴ - خصومت دشمنی .
با کسی حجت گفتن

معنی کلمه محاجه در ویکی واژه

محاجة
حجت آوردن.
دشمنی کردن.
بحث همراه با پرخاش، بگومگو، یکی به دو.

جملاتی از کاربرد کلمه محاجه

کسانى که در معرفت الهى و تذکیر و توصیف خلفاى دین مبین خلاف نمایند و اختلاف جویند و بعقل ناقص خود محاجه نمود، و بدلیل و برهان غلط ثابت کنند و سر و مال و جان و ایمان را بسبب نگاه نداشتن زبان تلف نموده و آیه‌ى وافیة الهدایه خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ، موافق حال آنهاست.