مجهود

معنی کلمه مجهود در لغت نامه دهخدا

مجهود. [ م َ ] ( ع اِ ) کوشش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).سعی و کوشش و جهد. ( ناظم الاطباء ). جهد. غایت کوشش. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : چون به بخارا رسید امیر درآمد و یکدیگر را بدیدند و معالجت آغاز کرد و مجهود بذل کرد...( چهارمقاله ). توان دانست که در ارتقاء مدراج علیا واستقراء مدارج قصوی ارباب فطانت و اصحاب کیاست مجهود تا به چه غایت بذل کنند. ( جهانگشای جوینی ج 1 ص 5 ). || مشقت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). کار و محنت و زحمت و مشقت. ( ناظم الاطباء ). || طاقت. ( اقرب الموارد ). طاقت. توان. توانایی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || ( ص )شیری که مسکه آن را برآورده باشند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || رجل مجهود، مرد در زحمت و مشقت. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). تنگ عیش. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || آرزومند طعام. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || استطاعت و قدرت کرده شده. || کوشش کرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ).

معنی کلمه مجهود در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] ۱ - (اِمف . ) کوشش کرده شده . ۲ - (اِ. ) جهد، کوشش ، سعی .

معنی کلمه مجهود در فرهنگ عمید

کوشش.

معنی کلمه مجهود در فرهنگ فارسی

کوشش کرده شده ، کوشش، طاقت، استطاعت
۱ - ( اسم ) کوشش کرده شده . ۲ - ( اسم ) جهد کوشش سعی .

معنی کلمه مجهود در ویکی واژه

کوشش کرده شده.
جهد، کوشش، سعی.

جملاتی از کاربرد کلمه مجهود

هم وی گفت: الصبر علی الحق مراد الحق فی الخلق، هم وی گفت: للقلوب معرفتان: معرفة من عین الوجود و معرفة ببذل المجهود. جستن ندارک وقت ماضی، ضایع کردن وقت باقیست.
بدخل مال باشد جهد هرکس بود جهد وی اندر بذل مجهود
جهد الیمین ان یحلف باللّه و لا حلف فوق الحلف باللّه یعنی بذلوا فیها مجهود هم لئن امرنا محمّد بالخروج الی الغزو لغزونا و ذلک انّ المنافقین کانوا یقولون لرسول اللَّه اینما تکن نکن معک، لئن خرجت خرجنا و ان اقمت اقمنا و ان امرتنا بالجهاد جاهدنا، فقال اللَّه تعالی: «قُلْ» لهم، «لا تُقْسِمُوا»
بدی تو غایت مقصود از عنایت حق که بذل کرد درو بیش غایة المجهود
و گفته اند محبّت بذل مجهود است.
شیخ الاسلام گفت: دانی که حد چیست؟ نیستی خود بدیدن و هستی او بشناختن. این سدیگر معرفت وجود است از عین جود نه ببذل مجهود. درین معرفت احوال نیست. این معرفت ورای احوال است، و عارف درین معرفت گوم و صفاء معرفت معلوم. چنانک از ذوالنون٭ پرسیدند: که عارف که بود؟ گفت: کان ههنا فذهب.
ستاره وقف کند بر مراد تو تأثیر زمانه بذل کند در رضای تو مجهود
و از آن جمله حال است. حال نزدیک قوم معنیی است کی بر دل در آید بی آنک ایشانرا اندر وی اثری باشد و کسبی و آن از شادی بود یا از اندوهی یا بسطی یا قبضی یا شوقی یا هیبتی یا جنبشی، احوال عطا بود و مقام کسب و احوال از عین جود بود و مقامات از بذل مجهود و صاحب مقام اندر مقام خویش متمکّن بود و صاحب حال برتر میشود.
آن روز بدین اختیار ارتفاعی گرفتم، طالع برکشیدم و مجهود بجای آوردم. سوم روز آن سؤال را دلیل گشایش بود. دیگر روز بیامدم و گفتم:
چون به بخارا رسید. امیر در آمد و یکدیگر را بدیدند و معالجت آغاز کرد و مجهود بذل کرد، هیچ راحتی پدید نیامد.