معنی کلمه مجلس در لغت نامه دهخدا
کنه را در چراغ کرد سبک
پس در او کرد اندکی روغن
تا همه مجلس از فروغ چراغ
گشت چون روی دلبران روشن.رودکی ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).مجلس و مرکب و شمشیر چه داند همی آنک
سر و کارش همه با گاوو زمین است و گراز.عماره.سوی خانه زرنگار آمدند
بدان مجلس شاهوار آمدند.فردوسی.بیتی چند از مذاکرات مجلس آن روز ثبت کنم. ( تاریخ بیهقی ).
تا سخت زود من چوفلان مر ترا
در مجلس امیر خراسان کنم.ناصرخسرو.مجلس آزادگان را از گرانی چاره نیست
هین که آمد خام دیگر دیگ دیگر بر نهیدسنائی.و مجلسهای علما و اشراف و محافل سوقه و اوساط می گشت. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 30 ). || محل اجتماع جهت ضیافت. ( از ناظم الاطباء ). جای فراهم آمدن مردم برای میهمانی. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
خوشا نبید غارجی با دوستان یکدله
گیتی به آرام اندرون مجلس به بانگ ولوله.شاکر بخاری.یاسمن آمد به مجلس با بنفشه دست سود
حمله بردند و شکسته شد سپاه بادرنگ.منجیک.شکار و می و مجلس و بانگ و چنگ
نشسته شب و روز ایمن ز جنگ.فردوسی.به کاخ اندرون بت به مجلس بهار
در ایوان نگار و به میدان سوار.فردوسی.نشستنگه و مجلس و میگسار
همان باز و شاهین و یوز و شکار.فردوسی.به باغ اندر کنون مردم نبرد مجلس از مجلس
به راغ اندر کنون آهو نبرد سیله از سیله.فرخی.با نعره اسبان چه کنم لحن مغنی
با نوفه گردان چه کنم مجلس و گلشن.ابراهیم بزاز ( از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ).