مجعد

معنی کلمه مجعد در لغت نامه دهخدا

مجعد. [ م ُ ج َع ْ ع َ ] ( ع ص ) موی مرغول. ( غیاث ) ( آنندراج ). موی مرغول کرده شده. ( از منتهی الارب ). موی مرغول و چنگله. ( ناظم الاطباء ). بشک. ( زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). موی پیچ پیچ. موی پیچیده.مُقَصَّب. مقابل سَبط. ( یادداشت ایضاً ) :
تا گل خیری بود چو روی معصفر
تا تن سنبل بود چو زلف مجعد.منوچهری.|| حیس مجعد؛ حیس سطبر و بسته. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مجعد. [ م ُ ج َع ْ ع ِ ] ( ع ص ) مرغول کننده موی را. ( آنندراج ). آن که مرغول می کندموی را. ( ناظم الاطباء ). آن که موی را پیچیده کند.

معنی کلمه مجعد در فرهنگ معین

(مُ جَ عَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) موی پیچ و تاب دار، موی ناصاف .

معنی کلمه مجعد در فرهنگ عمید

ویژگی موی پیچیده.

معنی کلمه مجعد در فرهنگ فارسی

موی پیچیده، مرغول
( اسم ) کسی که موی را پیچیده سازد .

معنی کلمه مجعد در ویکی واژه

موی پیچ و تاب دار، موی ناصاف.

جملاتی از کاربرد کلمه مجعد

نام اصلی او «الحسن بن هانئ الحکمی» و کنیهٔ وی ابونواس بود. موهایی مجعد و مشکی داشت.[نیازمند منبع]
بوییدمش دمادم موی مجعدا بوسیدمش پیاپی قند مکررا
تا گل خیری بود چو روی معصفر تا تن سنبل بود چو زلف مجعد
همان زینب که در منظر چو حیدر بود و پیغمبر خضاب او را زخون سر دو گیسوی مجعد شد
دی دیدم آن نگار سهی قد را بر رخ شکسته زلف مجعد را
هم از تست، روی شگرفان مصفا؛ هم از تست، موی عروسان مجعد!
شام ابد جنیبهٔ موی مجعدش صبح ازل طلیعهٔ روی منورش
از لطف قد و صباحت خد چه کنی وز سلسله زلف مجعد چه کنی
چنگ باز اندر هوا و شاخ رنگ اندر زمین این معلق ، آن مجعد ، این ز مشک ، آن زعفران
ای مجعد زلف یار از بسکه هستی مشکبار فتنه چین وختن آشوب دیلم گشته ای
ببرده رونق نرگس بدان دو غمزه جادو شکسته قیمت سنبل بدان دو زلف مجعد