مجعد. [ م ُ ج َع ْ ع َ ] ( ع ص ) موی مرغول. ( غیاث ) ( آنندراج ). موی مرغول کرده شده. ( از منتهی الارب ). موی مرغول و چنگله. ( ناظم الاطباء ). بشک. ( زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). موی پیچ پیچ. موی پیچیده.مُقَصَّب. مقابل سَبط. ( یادداشت ایضاً ) : تا گل خیری بود چو روی معصفر تا تن سنبل بود چو زلف مجعد.منوچهری.|| حیس مجعد؛ حیس سطبر و بسته. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). مجعد. [ م ُ ج َع ْ ع ِ ] ( ع ص ) مرغول کننده موی را. ( آنندراج ). آن که مرغول می کندموی را. ( ناظم الاطباء ). آن که موی را پیچیده کند.