وباز گروهی از ارباب اللسان مر دقت کلام و تعجب عبارت را گویند که: جمع الجمع. و این عبارت از طریق عبارت نیکوست، اما به معنی بهتر آن باشد که جمع را جمع نگویی؛ از آنچه تفرقهای باید تا جمع بر وی روا بود و چون جمع جمع شود تفرقه بوده باشد که جمع از حال خود بنگردد و این عبارت محل تهمت است؛ از آنچه مجتمع را به فوق و تحت بیرون ازخود دیدار نباشد ندیدی که کونین و عالمین در شب معراج مر پیغمبر را علیه السّلام بنمودند وی به هیچ چیز التفات نکرد؟ از آنچه وی به جمع جمع بود و مجتمع را تفرقه شاهد نگردد؛ تا خداوند تعالی فرمود: «ما زاغَ البصرُ و ماطغی (۱۷/النّجم).»
لان کانت الایام فرقن بیننا فانا بقرب القلب مجتمعان
جان بلندی داشت تن پستی خاک مجتمع شد خاک پست و جان پاک
و بیان این مطلب آن است که دانستی که از برای محبت، اسبابی چند است و هر جا که محبتی است البته به جهت یکی از آن سببهاست و همه آن اسباب در حق پروردگار عالم مجتمعند.
رازها گویم چو باشی مستمع از حقایق وز معارف مجتمع
مجتمع بر عرصه ی آن جمله ی کرّوبیان وز زبرجد منبری عالی نهاده در میان
وگفت: علم به جملگی در دوکلمه مجتمع است یکی آنکه خدای تعالی اندیشهٔ آن چه از دل تو برداشته است در آن تکلف نکنی و دیگر آنچه ترا میباید کرد و بر تو فریضه است آنرا ضایع نگردانی.
همه آهنین چنگ و بازو درشت به یکجا شده مجتمع همچو مشت
هر چه خلایقند اگر قصد کنند مجتمع با همه دیده وا نهم وز همه وا ستانمت
مدت سالی همیکردند در عالم طواف تا به یک ره مجتمع گشتند مردی صدهزار