مجتاز

معنی کلمه مجتاز در لغت نامه دهخدا

مجتاز. [ م ُ ] ( ع ص ) کسی که بگذرد از جایی و قطع مسافت کند.مسافر. ( ناظم الاطباء ). گذرنده از جایی و رونده و قطع مسافت کننده. ( از منتهی الارب ). عابر. سالک. گذرنده. رهگذار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : من که فضلی ندارم و در درجه ایشان نیستم چون مجتازان بوده ام تا اینجا برسیدم. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 96 ).مردی ام که شعار کربت دارم و حق غربت ، از بلاد یمن و حجازم و در این دیار غریب و مجتاز. ( مقامات حمیدی ). گفتند غریبی است مجتاز از بلاد حجاز که چون آدم عالم اسماء است و چون عالم حامل اشیاء. ( مقامات حمیدی ).

معنی کلمه مجتاز در فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (اِمف . ) گذرنده ، رهسپار، راهگذار، عابر.

معنی کلمه مجتاز در فرهنگ عمید

کسی که از جایی بگذرد، گذرنده، راهگذر.

معنی کلمه مجتاز در فرهنگ فارسی

( اسم ) گذرنده رهسپار راهگذار عابر : و من که فضلی ندارم و در درج. ایشان نیستم چون مجتازان بوده ام تا اینجا رسیدم .

معنی کلمه مجتاز در ویکی واژه

گذرنده، رهسپار، راهگذار، عابر.

جملاتی از کاربرد کلمه مجتاز

مرد گفت: ایها القاضی ان امری اشد الامور و خصمی الد الجمهور مردی ام که شعار کربت دارم و حق غربت، از بلاد یمن و حجازم و درین دیار غریب و مجتاز حقوق من واجب رعایت است و ذات من لازم عنایت و رضا و سخط من موجب شکر و شکایت.
ابتدا بباید دانست که امیر ماضی، رحمة اللّه علیه، شکوفه نهالی بود که ملک‌ از آن نهال پیدا شد، و دررسید چون امیر شهید مسعود بر تخت ملک و جایگاه پدر بنشست. و آن افاضل‌ که تاریخ امیر عادل سبکتگین را، رضی اللّه عنه، براندند از ابتدای کودکی وی تا آنگاه که بسرای البتگین‌ افتاد، حاجب بزرگ و سپاه‌سالار سامانیان‌، و کارهای درشت‌ که بر وی بگذشت تا آنگاه که درجه امارت‌ غزنین یافت و در آن عزّ گذشته شد و کار بامیر محمود رسید، چنانکه نبشته‌اند و شرح داده، و من نیز تا آخر عمرش نبشتم، آنچه بر ایشان بود، کرده‌اند و آنچه مرا دست داد بمقدار دانش خویش نیز کردم تا بدین پادشاه بزرگ رسیدم، و من که فضلی ندارم و در درجه ایشان نیستم‌، چون مجتازان‌ بوده‌ام تا اینجا رسیدم. و غرض من نه آن است که مردم این عصر را بازنمایم حال سلطان مسعود، انار اللّه برهانه‌، که او را دیده‌اند و از بزرگی و شهامت و تفرّد وی در همه ادوات‌ سیاست و ریاست واقف گشته. امّا غرض من آن است که تاریخ- پایه‌یی‌ بنویسم و بنائی بزرگ افراشته گردانم، چنانکه ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند. و توفیق اتمام آن از حضرت صمدیّت‌ خواهم و اللّه ولیّ التّوفیق‌ . و چون در تاریخ شرط کردم که در اوّل نشستن هر پادشاهی خطبه‌یی بنویسم، پس براندن تاریخ مشغول گردم، اکنون آن شرط نگاه دارم بمشیّة اللّه و عونه‌ .
دل و دین در پناه عدل تو باد تا ستم راست شیوه مجتازی
بر هر آن بقعت که صیت عدل تست ظلم نتواند که مجتازی کند
به سخا با تو برنیاید ابر چون مرکب کجا بود مجتاز؟
کمر امر تست با جوزا حذر نهی تست با مجتاز