معنی کلمه مجاهده در لغت نامه دهخدا
یکی از بخت کامران بینی
دیگری را دل از مجاهده ریش.سعدی ( گلستان ).دل بر مجاهده نهادن آسان تر است که چشم از مشاهده برگرفتن. ( گلستان ).
بستان بی مشاهده دیدن مجاهده ست
و رصد درخت گل بنشانی بجای یار.سعدی.- مجاهده بردن ؛ رنج بردن : از قبح مشاهده او مجاهده می برد. ( گلستان ).
|| کارزار در راه خدا و جهاد. ( ناظم الاطباء ). با کافران جنگ کردن. ( غیاث ). || پیکار با نفس اماره :
یک لحظه در مجاهده نفس پای دار
و آنگاه دست بر سر گنج ظفر فکن.( از عقدالعلی ).گاه در علت مجاهده اند
گاه در مجلس مشاهده اند.سنائی ( مثنویها چ مدرس رضوی ص 213 ).ما ضعیفان که در مجاهده ایم
طالب لذت مشاهده ایم.سنائی ( مثنویها چ مدرس رضوی ص 94 ).همواره این عدو در زندان مجاهده دارد. ( فیه مافیه ). و رجوع به مجاهدت ومجاهدة شود.