مجاملت

معنی کلمه مجاملت در لغت نامه دهخدا

مجاملت. [ م ُ م َ / م ِ ل َ ] ( ع مص ) نکویی کردن. ( غیاث ). با کسی نیکویی کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به مجاملة شود. || ( اِمص ) نیکویی. نیک رفتاری. خوش رفتاری. حسن معاشرت. مدارات. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : هزار دینار و سه هزار اسب با مشایخ و قضات فرستاده آید و کار قرارگیرد و مجاملت بماند و فتنه بر پا نشود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 689 ). مجاملتی در میان آوردند و حاکم مطوعی را خدمت کردند با معذرت بی اندازه. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 599 ). ما چون ولیعهد پدریم این مجاملت واجب می داریم تا جهانیان دانند که انصاف تمام داده ایم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 74 ). از ایشان جز مال حق نستانند و آن نیز به مدارا و مجاملت طلب کنند. ( سیاستنامه ). آفت ملک شش چیز است ، حرمان... و بکار داشتن مناقشت به جای مجاملت. ( کلیله و دمنه ). اصحاب رأی... دفع مناقشت به مجاملت اولیتر شناسند. ( کلیله و دمنه ). و رضا( ع ) با آن همه مصالحت و مجاملت سلامت هم نیافت تا حجت بلیغتر باشد. ( کتاب النقض ص 365 ). هرکس که شار را خدمت فرماید و با او نه بر طریق مجاملت معامله کند سزای او این باشد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 346 ). اگر بر این نمط میسر نشود و به مواسا ومجاملت آن جماعت سر بر خط ننهند. ( جهانگشای جوینی ).تا به مدارا و مجاملت پیش آید. ( جهانگشای جوینی ).
مجاملة. [ م ُ م َ ل َ ] ( ع مص ) با کسی نیکویی نمودن. ( المصادر زوزنی ). نیکویی کردن. ( آنندراج ). ورجوع به مجاملت شود. || به جمیل معامله کردن بدون مؤاخات خالص با حسن معاشرت نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه مجاملت در فرهنگ معین

(مُ مَ لَ ) [ ع . مجاملة ] (مص ل . ) ۱ - خوش رفتاری کردن . ۲ - چرب زبانی کردن .

معنی کلمه مجاملت در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - خوش رفتاری کردن بنیکویی معامله کردن . ۲ - چرب زبانی کردن . ۳ - ( اسم ) خوش رفتاری : از ایشان ( خلق خدای ) جز مال حق نستانند و آن نیز بمدارا و مجاملت طلب کنند . ۴ - چرب زبانی جمع : مجاملات .

معنی کلمه مجاملت در ویکی واژه

مجاملة
خوش رفتاری کردن.
چرب زبانی کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه مجاملت

ستیز از پند صفائی نشد، و کنیز از بند رهایی نیافت، درستی سامان درشتی گرفت، و مجاملت ساز مقاتلت آورد، شعر:
اما نوع دوم که بی اختیار وی بود، چون رنجانیدن مردمان وی را به دست و زبان، لیکن وی را اندر مکافات اختیاری است و به صبر تمام حاجت آید تا مکافات نکند یا بر حد خویش بایستد اندر مکافات. و یکی از صحابه همی گوید: ما ایمان را ایمان نشمردیمی تا به از آن به هم صابر نبودیمی بر رنج مردمان. و برای این بود که حق تعالی فرمود رسول (ص) را که دست بدار تا تو را همی رنجانند و توکل کن «دع اداهم و توکل علی الله» و گفت، «صبر کن بر آنچه گویند و به مجاملت از ایشان ببر. «و اصبر علی ما یقولون و اهجرهم هجرا حمیلا» و گفت، «همی دانم که از سخن خصمان دلتنگ همی شوی، لیکن به تسبیح مشغول شو، «و لقد نعلم انک یضیق صدرک بما یقولون بحمد ربک».
اگر خواهی که بدانی بعین الیقین، دست در او کن و ببین تا حقیقت عیان شود که بیهوده نمی گویم و نابوده نمی جویم، چون مرد سخن خویش تمام کرد، قای روی بخصم آورده و گفت ای زن این چه بد معاملتی است و بی مجاملتی لا تبع ما لیس عندک و لا تضرب من لم یکن عبدک
حکایت کرد مرا دوستی که در مقالت صفت عدالت داشت و در معاملت نعت مجاملت که وقتی از اوقات بحکم عوارض آفات با رفیقی اتفاق کردم و عزم سفر عراق.
خوارزمشاه ازین رسالت‌ نیک بترسید و چون حجّت‌ وی قوی بود، جز فرمان برداری روی ندید و بمجاملت‌ و مدارا پیش کار بازآمد و بر آن قرار گرفت که امیر محمود را خطبه کند به نسا و فراوه که ایشان را بود در آن وقت و دیگر شهرها، مگر خوارزم و گرگانج‌، و هشتاد هزار دینار و سه هزار اسب با مشایخ و قضاة و اعیان ناحیت فرستاده آید تا این کار قرار گیرد و مجاملت در میان بماند و فتنه بپای نشود. و اللّه اعلم‌ .