مجامعت. [ م ُ م َ ع َ / م ُ م ِ ع َ ]( ع اِمص ) مأخوذ از تازی ، بغل خوابی با زن که چالش ونیوتش و گان و گایان و گایه و سکند نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). جماع. وقاع. مواقعه. نیک. مباشرت. مباضعت. مضاجعت. مقاربت. بُضع. بضاع. مماسّه. ملامسه. نزدیکی. آرامش. همخوابگی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مجامعة. [ م ُ م َ ع َ ] ( ع مص ) وطی کردن. جماع کردن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مجامعت شود. || با کسی در چیزی اتفاق کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). بر کاری گرد آمدن با کسی. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).
معنی کلمه مجامعت در فرهنگ معین
(مُ مَ عَ ) [ ع . مجامعة ] (مص م . ) هم بستر شدن ، جماع کردن .
معنی کلمه مجامعت در فرهنگ عمید
۱. جمع شدن باهم. ۲. جماع کردن، هم بستر شدن با زن.
معنی کلمه مجامعت در فرهنگ فارسی
جمع شدن باهم، جماع کردن ۱ - ( مصدر ) جماع کردن مباشرت کردن : علی بن ابی طالب و عبدالله بن عباس و... گفتند : بمعنی مجامعت است . ۲ - ( اسم ) جماع آرمش : روا نباشد مرد را مجامعت زن ...
معنی کلمه مجامعت در ویکی واژه
مجامعة هم بستر شدن، جماع کردن.
جملاتی از کاربرد کلمه مجامعت
و علما را اختلاف است در مجامعت بعد از آن که حیض بریده شود، و پیش از غسل، مذهب شافعی آنست و جماعتی عظیم علما بر آنند که چون حیض بریده شد تا غسل نکنند یا تیمم اگر آب نیابند، حلال نیست رسیدن بوی، پس گفت فَإِذا تَطَهَّرْنَ ای اغتسلن چون پاک گشتند و خویشتن را شستند بغسل.
آن گاه اندر لذت مجامعت گوید: آن نیز بدان است که مادتی همه جمله شود اندر مکانی که آن مکان به غایت بیداری است و به نهایت بایندگی حس است، و چو آن مادت به زمان دراز جمع شود (و) به یک بار از آنجا بیرون آید، از آن همی لذت حاصل شود. و گوید: آن لذت بر مثال لذتی است که مردم از خاریدن گری یابد.
گوئیم بتوفیق خدایتعالی جنابت از جماع واجب شود از فرود آمدن آب پشت هر چند جماع نباشد و از روی با روی شدن دو ختنه گاه هرچند آب فرود نیاید و از دیدن خواب چون آب فرود آید و لفظ جنابت را از دور شدن گرفته اند که دوریرا عرب مجانبت گویند و بیگانه را اجنبی گویند و تاویل بحقیقت آنست که سخنگوی اندر دعوت حق علم را بخداوند حق نسبت کند و خویشتن را از دعوی علم که گفته باشد دور کند و آن خویشتن شستن او باشد و چون ازو آبی بیرون آید که از آن همچون اوئی بحاصل آید خویشتن شستن مردم واجب شود معنیش آنست که چون از زبان مردم سخنی بیرون آید کز آن سخن زایش روحانی باشد و اندر دل مردم صورتی بندد همچنانکه از آب زایش ظاهر جسمانی بحاصل آید بر آنکس واجب شود که خویشتن را از آن سخن دور کند مر آن سخن را بسوی امامان هفتگانه نسبت کند و آن ازو خویشتن شستن روحانی باشد همچنانکه از مجامعت جسمانی خویشتن را بشویند و بآب هفت اندام را پاک کنند و جنابت حلال دلیل است بر آنکس که او بر فرمان خداوند روزگار سخن گوید و حرام دلیل است بر آنکس که سخن (نه) بفرمان گوید و خواب دیدن دلیل است بر آنکس که سخن بگوید بیقصدی از سخن تاویل و پس از آن آگه شود که این سخن از تاویل بود و مرو را اندر آن سخن گرفتاری نباشد ولیکن آن سخن را نسبت بامام باید کردن همچنانکه آنکس را که اندر خواب جماع بیند سرو تن بباید شستن و اندر مجامعت نفسانی گوینده چون مرد است و پذیرنده چون زنست و بر هر دو (در) جنابت جسمانی و روحانی شستن واجب شود یعنی باید که هر دو مر آن گفته و شنونده را نسبت بامام کنند همچنانکه نر و ماده هر دو سر و تن بشویند و آب فرود آمدن بی جماع دلیل است بر سخنی که گفته شود و از آن مر شنونده را معنی نگشاید و بدین همه رویها جنابت نفسانی واجب شود و مومن مخلص آنست که جنابت جسمانی و روحانی را شستن بر خویشتن واجب داند.