مجاز

معنی کلمه مجاز در لغت نامه دهخدا

مجاز. [ م ُ ] ( ع ص ) اجازه داده شده و اذن داده شده. ( ناظم الاطباء ). آن که دستوری دارد. مأذون. با رخصت.رخصت داده شده. رخصت یافته. مرخص. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || جایز. روا. ( ناظم الاطباء ). مباح. روا. مشروع. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- پزشک مجاز. رجوع به ترکیب بعد شود.
- طبیب مجاز ؛ به کسی اطلاق می گردد که در مدارس عالی طب تحصیل نکرده ولی با کار و تجربه و کسب اطلاع در محضر طبیبان حاذق اطلاعات نسبةً قابل توجهی در این رشته بدست آورده با شرایطی موفق به دریافت اجازه طبابت شده باشد.
|| صاحب اجازه روایت. صاحب اجازه اجتهاد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مجاز. [ م َ ] ( ع اِ ) راه گذر. ( منتهی الارب ). راه گذر و راه و طریق. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). راه و جای گذشتن. ( غیاث ) ( آنندراج ). || راهی که در آن از طرفی به طرف دیگر عبور می کنند. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || گلوگاه. بغاز. بوغاز. مضیق . ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || جایی که درآن درخت گردکان نشانده باشند. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مَجازَة شود. || ضد حقیقت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث ) ( آنندراج ). مقابل حقیقت. خلاف حقیقت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
اینهمه بود و باد تو خواب است
خواب را حکم نی مگر به مجاز.رودکی.بی جای چون بود چو بود زنده
بل بر مجاز گفته شود کانجا.ناصرخسرو.کرا ره گشاده شود سوی دانش
حقیقت شود سوی دانا مجازش.ناصرخسرو.شرف دودمان آدم را
به حقیقت تویی و خلق مجاز.مسعودسعد.آخرش هم مصاف بشکستم
که سلاحی بجز مجاز نداشت.خاقانی.خاقانی و حقایق طبع تو و مجاز
اینجا مسیح و طوبی و آنجاخر و گیاه.خاقانی.این است حقیقت که ز وصل تو نشان نیست
هرقصه که آن نیست مجاز است چه گویم.عطار.چون مجاز افتاده ام نادر بود
کز حقیقت ماجرایی پی برم.عطار ( دیوان چ تفضلی ص 403 ).باز پر از شید و سوی عقل تاز
کی پرد بر آسمان پر مجاز.مولوی.هر که دیدار دوست می طلبد
دوستی را حقیقت است و مجاز.سعدی.قدمی که بر گرفتی به وفا و عهد یاران

معنی کلمه مجاز در فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (اِمف . ) اجازه داده شده .
(مَ ) [ ع . ] (اِ. ) غیر حقیقت ، استعمال کلمه ای در غیر معنی حقیقی خود به شرط آن که آن معنی از جهتی مناسبت با معنی اصلی داشته باشد.

معنی کلمه مجاز در فرهنگ عمید

استعمال کلمه ای در غیر معنی حقیقی خود که از جهتی مناسبت با معنی اصلی داشته باشد.
اجازه داده شده، دارای اجازه، جایز، روا.

معنی کلمه مجاز در فرهنگ فارسی

( اسم ) مزاج : دیگر اراده این بود که در کورنش آخر احوال خود را بپادشاه جمجاه خورشید کلاه عرض نمائیم چون مجاز مبارک پادشاه بقرار نبود عرض نشد که مبادا کلفت خاطر شود ...
بگذشتن

معنی کلمه مجاز در فرهنگستان زبان و ادب

{metonymy} [زبان شناسی] آرایه ای زبانی که ازطریق آن نام پدیده ای که دارای نوعی پیوند، نظیر مجاورت مکانی و زمانی و سببی، با پدیده ای دیگر است به جای لفظ پدیدۀ دیگر به کار می رود

معنی کلمه مجاز در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مجاز، استعمال لفظ در غیر معنای موضوعٌ له می باشد. و در اصول فقه کاربرد دارد.
مجاز، در دیدگاه مشهور ، عبارت است از استعمال لفظ به کمک قرینه ، در غیر معنایی که برای آن وضع شده است، به سبب علاقه و مناسبت میان آن معنا و معنای موضوع له، مانند:استعمال لفظ «اسد» در انسان شجاع در جمله «رأیت اسداً یرمی» به خاطر علاقه مشابهت بین انسان شجاع و شیر در شجاعت و به کمک قرینه (یرمی).
بررسی نیاز به اذن واضع بر استعمال لفظ در معنای مجازی
میان اصولی ها اختلاف است که آیا استعمال لفظ در معنای مجازی به اذن و ترخیص واضع بستگی دارد و آن هم فقط در محدوده علایقی است که در علم بیان ذکر شده، یا این که استعمال آن تابع پسند طبع و ذوق سلیم است؛ مشهور قدما ، استعمال لفظ در معنای مجازی را تابع اذن واضع و در محدوده علایق شناخته شده می دانند و مشهور متأخران از جمله مرحوم « محقق نائینی » و « آخوند خراسانی » نظر دوم را پذیرفته اند.
از نظر سکاکی
نکته:« سکاکی » معتقد است مجاز عبارت است از استعمال لفظ در موضوع له ادعایی؛ برای مثال، انسان شجاع را مصداق ادعایی شیر درنده به حساب می آورد؛ یعنی ادعا شده که او یکی از افراد شیر است، و سپس لفظ اسد را در آن استعمال می کند. «زید اسد»؛ یعنی زید مصداق ادعایی اسد است.بنابراین، در نظر «سکاکی» مجاز نیز استعمال لفظ در موضوع له است، با این ادعا که فرد شجاع، مصداقی از مصادیق شیر درنده است. به این نظریه، نظریه «مجاز عقلی» می گویند.
[ویکی فقه] مجاز (ادبیات). یکی از آرایه های ادبی در ادبیات فارسی مجاز می باشد که در لغت به معنای طریق (راه راست)، گذشتن و عبور کردن و راه گذر است؛
در اصطلاح ادبی به لفظی گفته می شود که شاعر در کلام می آورد و معنای دیگری غیر از معنای اصلی و ظاهری آن را در نظر دارد و با بکار بردن قرینه ذهن مخاطب را از معنای ظاهری به معنای باطنی مورد نظر خود رهنمون می کند.بنابراین، در مجاز لااقل باید دو معنا باشد که میان آنها «علاقه» و ارتباطی وجود دارد و گوینده کلام با آوردن «قرینه ای» در کلام خود، ذهن شنونده را از معنای حقیقی منصرف سازد و به معنای مجازی کلام برساند.
تعریف علاقه
مجاز استعمال لفظ در غیر معنای موضوع له و اصلی است با وجود قرینه ای که مانع از ارادۀ معنای اصلی باشد و نیز وجود علاقه ای، زیرا شرط نقل معنای اصلی (حقیقی) به معنای غیراصلی (مجازی) وجود مناسبتی بین آن دو هست که این مناسبت را علاقه می گویند. وقتی مثلاً گفتیم:جهان دل نهاده بر این داستان •••• همان بخردان و همان داستان (فردوسی)کلمۀ جهان را به معنای غیر موضوع له، یعنی «جهانیان» استعمال کرده ایم اما، این استعمال با دو شرط صورت گرفته است: اول با وجود قرینۀ «دل نهادن بر داستان» که علامت و نشانۀ آن است که کلمۀ جهان در غیر معنای اصلی خود استعمال شده است زیرا جهان در صورت ارادۀ معنای حقیقی نمی تواند دل بر چیزی نهد.دوم با وجود مناسبت و علاقه یی بین جهان و جهانیان (معنای غیراصلی) که علاقۀ بین آنها علاقۀ حال و محل است.
صفا، ذبیح الله، آیین سخن، تهران، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۳، چاپ هجدهم، ص۴۴-۴۳
علاقه بر دو نوع است؛ علاقۀ همانندی و علاقۀ ناهمانندی.علاقه همانندی بر اساس شباهت است و علاقه ناهمانندی بر اساس وجود علاقه ای است غیر از همانندی و شباهت.
انواع قرینه
...
[ویکی فقه] مجاز (اصول). مجاز، استعمال لفظ در غیر معنای موضوعٌ له می باشد. و در اصول فقه کاربرد دارد.
مجاز، در دیدگاه مشهور ، عبارت است از استعمال لفظ به کمک قرینه ، در غیر معنایی که برای آن وضع شده است، به سبب علاقه و مناسبت میان آن معنا و معنای موضوع له، مانند:استعمال لفظ «اسد» در انسان شجاع در جمله «رأیت اسداً یرمی» به خاطر علاقه مشابهت بین انسان شجاع و شیر در شجاعت و به کمک قرینه (یرمی).
بررسی نیاز به اذن واضع بر استعمال لفظ در معنای مجازی
میان اصولی ها اختلاف است که آیا استعمال لفظ در معنای مجازی به اذن و ترخیص واضع بستگی دارد و آن هم فقط در محدوده علایقی است که در علم بیان ذکر شده، یا این که استعمال آن تابع پسند طبع و ذوق سلیم است؛ مشهور قدما ، استعمال لفظ در معنای مجازی را تابع اذن واضع و در محدوده علایق شناخته شده می دانند و مشهور متأخران از جمله مرحوم « محقق نائینی » و « آخوند خراسانی » نظر دوم را پذیرفته اند.
از نظر سکاکی
نکته:« سکاکی » معتقد است مجاز عبارت است از استعمال لفظ در موضوع له ادعایی؛ برای مثال، انسان شجاع را مصداق ادعایی شیر درنده به حساب می آورد؛ یعنی ادعا شده که او یکی از افراد شیر است، و سپس لفظ اسد را در آن استعمال می کند. «زید اسد»؛ یعنی زید مصداق ادعایی اسد است.بنابراین، در نظر «سکاکی» مجاز نیز استعمال لفظ در موضوع له است، با این ادعا که فرد شجاع، مصداقی از مصادیق شیر درنده است. به این نظریه، نظریه «مجاز عقلی» می گویند.
مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۲۷.
...

معنی کلمه مجاز در ویکی واژه

metafora
اجازه داده شده.
غیر حقیقت، استعمال کلمه‌ای در غیر معنی حقیقی خود به شرط آن که آن معنی از جهتی مناسبت با معنی اصلی داشته باشد.

جملاتی از کاربرد کلمه مجاز

رشته عشق مجاز سر به حقیقت کشید حلقه توحید شد حلقه زنار من
دلا ز عشق مجاز از چه مهر برکندی؟ حقیقتی به کف آور که باز پیوندی
با شبی تاریک و راهی بس دراز شد سفر مشکل ابر اهل مجاز
کار در دست کار ساز بود نسبت آن به من مجاز بود
چون از کسی حقیقت رویت طلب کنم چون کس نبود محرم کوی مجاز تو
یافتم راه بسر حد حقیقت ز مجاز مرده بودم بحیات ابدی پیوستم
بنگر امروز تا چه شور و شرست از مجازش بویس ورامین در
چیزی که حقیقت است مشناس مجاز بی توشه مرو دلا که راهی است دراز
تا نگردیده است صائب آدمی بالغ نظر می زند ناخن به دل عشق مجازی بیشتر
چون باتو بوم مجاز من جمله نماز چون بی‌تو بوم نماز من جمله مجاز