مثابه

معنی کلمه مثابه در لغت نامه دهخدا

مثابه. [ م َ ب َ / م َ ب ِ ] ( ع اِ ) حد و مرتبه. ( آنندراج ). اندازه. مقدار. حد. درجه. منزلت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
شد انطفای حرارت بدان مثابه که موم
رود در آتش و نقصان نیابد از تب و تاب.وحشی. || جایگاه. قرارگاه : به افشین که مقر عز و مثابه مجد او بود رسید. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 341 ). || مانند. ( آنندراج ). سان. گونه :
به یک وتیره نجنبد همی عنان قضا
به یک مثابه نگردد همی رکاب قدر.قاآنی.- بمثابه ؛ چون. همانند. بمنزله ٔ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و تو این کتاب را بمثابه قرآن کرده ای. ( سفرنامه ناصرخسرو ).
او کیست که با روان تاریک
باشد بمثابه هویدیک.خاقانی.

معنی کلمه مثابه در فرهنگ معین

(مَ بِ یا بَ ) [ ع . مثابة ] (اِ. ) ۱ - جایگاه ، منزلت . ۲ - رتبه ، درجه .

معنی کلمه مثابه در فرهنگ عمید

۱. اندازه.
۲. درجه، منزلت، پایه، جایگاه.
۳. جای گرد آمدن، محل اجتماع مردم.

معنی کلمه مثابه در فرهنگ فارسی

اندازه، درجه، منزلت، پایه، جایگاه
( اسم ) ۱ - محل اجتماع مردم . ۲ - حد اندازه درجه منزلت : شد انطفای حرارت بدان مثابه که موم رود در آتش و نقصان نیابد از تف و تاب . ۳ - مانند . یا به مثاب. . بمانند همانند : و تو این کتاب را بمثاب. قر آن کرده ای .

معنی کلمه مثابه در دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] مرجع و پناهگاه
«و اذ جعلنا البیت مثابة للناس» (سوره بقره/آیه120).
کسی که گناهی کند مستحق قتل یا غیر آن و به خانه پناه آورد و یا بحرم تا در آنجا است تعرض او نباید کرد مگر در خود حرم معصیت کند که خود حرمت حرم را شکسته است.
[ویکی الکتاب] معنی مَثَابَةً: محل رجوع - محل گردهمایی(از ماده ث - و - ب است ، که بمعنای برگشتن است )
ریشه کلمه:
ثوب (۲۸ بار)
«مَثابَة» در اصل از مادّه «ثوب» به معنای بازگشت چیزی به حالت نخستین است، و از آنجا که خانه کعبه مرکزی بوده است برای موحدان، که هر سال به سوی آن رو می آوردند، نه تنها از نظر جسمانی که از نظر روحانی نیز بازگشت به توحید و فطرتِ نخستین می کردند، از این رو به عنوان «مثابه» معرفی شده است.

معنی کلمه مثابه در ویکی واژه

مثابة
جایگاه، منزلت.
. مقدار. حد
رتبه، درجه.

جملاتی از کاربرد کلمه مثابه

ترا جلال و کرامت بدانمثابه رسید که نافرید چو تو ذوالجلال و الاکرام
شیردلی که روز کین، بازوی چرخ زور او کرد مثابه قدر، تیغ قضا مثال را
مرا ملامت مردم به طبع شیرینست بدان مثابه که اندر مذاق کودک شیر
به شرب باده چه چسبیده ای مدام مشو بدین مثابه شلایین شیره انگور
جهان بذات عدیم المثال او نازان بدان مثابه که اهل هنر باستعداد
مویم به مثال صبح روشن شد روزم به مثابه شب ادکن
ادبیات ترکی چه در آسیای صغیر و چه در آسیای میانه که اکثر ترک زبانان در آنجا می‌زیستند در این دوره جهشی پیدا می‌کند. این جهش از یکسو بخاطر قدرت یافتن امپراتوری عثمانی و از سوی دیگر به دلیل رواج زبان و فرهنگ ایرانیان در آنجا می‌باشد. در این دوره تأثیرات عمیقی که مولوی در ادب ترک گذارده بود با یونس امره شکوفا شد. فرقه مولویه بپا شد و فارسی در آن به مثابه زبان مقدس درآمد.
شوخی بدین مثابه ندیدم ز هیچ تن این رسم در زمانه تو تنها نهاده‌ای
قربانی کردن گاو در آیین مهرپرستی به مثابهٔ یکی از مهم‌ترین مراسم‌ها اجرا می‌شده‌است تا با ریخته شدن خون گاو، زمین به حیات دوباره برسد و با خوردن گوشت آن، پیروان این آیین به جاودانگی و نامیرایی رسند.
بدان مثابه که خیزد سخن زروی سخن کسیکه یاد مرا برد یاد نسیان کرد
از مضراب فراق نالان رگ بر تن من مثابه جنگ
جودش به مثابه‌یی ‌که‌ کلک او بی‌نقطه نیاورد نوشتن سین
شکست بیزانس در نبرد ملازگرد به مثابهٔ پایان حکومت این امپراتوری در ارمنستان بود. پس از این نبرد، سلجوقیان علاوه بر تصرف ملازگرد نواحی مرکزی و غرب آسیا را نیز از آن خویش ساختند و به این ترتیب، سراسر سرزمین ارمنستان تحت سلطهٔ سلجوقیان قرار گرفت.