مثاب. [ م ُ ] ( ع ص ) جزا و پاداش و ثواب داده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). پاداش داده شده و مأجور و جزای نیک داده شده. ( ناظم الاطباء ). اجر یافته. پاداش یافته. به پاداش رسیده. - عنداﷲ مثاب شدن ؛ جزای نیک از خداوند عالم جل شأنه دریافت کردن. ( ناظم الاطباء ). - مثاب بودن ؛ به ثواب و پاداش نیک رسیدن. ( ناظم الاطباء ). - مثاب گشتن ؛ اجرت بردن. پاداش یافتن : مرا چو بی گنهی آسمان مخاطب کرد نکرده طاعت ، گشتم ز خامه تو مثاب.عثمان مختاری.بر بد و نیک از تو در همه سال خلق عالم معقب اند و مثاب.مسعودسعد ( دیوان چ رشید یاسمی ص 38 ). مثاب. [ م َ ] ( ع اِ ) جای بازگشتن مردم بعد از آنکه رفته باشند. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). جای باز آمدن. ( غیاث ) ( آنندراج ). || جای گرد آمدن مردم پس از پراکنده گشتن. ( از اقرب الموارد ). جای انبوه آدمیان. ( غیاث ) ( آنندراج ). || مثاب البئر؛ جای آب گرفتن از چاه و ایستادنگاه ساقی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جای ایستادن ساقی از چاه یا وسط آن. ( از اقرب الموارد ). || جای گرد آمدن آب در چاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). جای انبوه آب. ( غیاث ) ( آنندراج ). || میانه چاه که آب نخست در وی گرد آید. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).
معنی کلمه مثاب در فرهنگ معین
(مُ ) [ ع . ] (اِمف . ) پاداش داده شده .
معنی کلمه مثاب در فرهنگ عمید
پاداش گرفته، اجر و پاداش یافته، پاداش داده شده.
معنی کلمه مثاب در فرهنگ فارسی
پاداش گرفته، اجروپاداش یافته، پاداش داده شده (اسم ) ۱ - پاداش داده شده جزا داده . ۲ - ثواب اخروی داده شده . جزا و پاداش دهنده
معنی کلمه مثاب در ویکی واژه
پاداش داده شده.
جملاتی از کاربرد کلمه مثاب
در برخی از پیکرههای بر جای مانده از کتسال کواتل، وی به مثابه خورشید باد، یا ناوی ائکاتل، تصویر شدهاست، که در کیهانشناسی آزتک به معنای آفرینش دوم است. نمونهای از این پیکرهها، مجسمه سنگی آزتکی، مربوط به دورهٔ پساکلاسیک متأخر است که در موزهٔ آثار انسانی لندن قرار دارد.
بردیائف نیز در کیف متولد شد اما پیشینهاش به کلیسای ارتدکس شرقی برمیگشت. او فرقی اساسی میان دنیای روح و دنیای هر روزهٔ علمی قائل بود. در نظر بردیائف، آزادی انسان، ریشه در حوزهٔ روح دارد؛ حوزهای که به علت و معلولهای نظریات علمی وابسته نیست. انسانی که در دنیای علمی نگر زندگی میکند، از حقیقت آزادی روح بیگانه میشود. انسان نباید نسبت به طبیعت فیزیکی اش تفسیر شود، بلکه باید او را به عنوان تصویری از خداوند به مثابه بنیانگذار عمل آزاد و خلاقانه دانست. سرنوشت انسان، اثر مهم او است که به مضامینی این چنینی پرداخته و در سال ۱۹۳۱ منتشر شدهاست.
جهانی منم بی نصیب از جهان ز روی مثابت ز رای مصیب
این گزارش ۵۷ صفحه ای تحت عنوان "حکومت اورولی: صدا و سیمای جمهوری اسلامی بهمثابه سلاح سرکوب جمعی" منتشر شد. عنوان "حکومت اوروِلی" در نام گزارش، برگرفته از نام رمان "۱۹۸۴" اثر جورج اوروِل است، که وضعیت شهروندان را در یک حکومت تمامیتخواه به تصویر میکشد.
بدان مثابه مصفاست لوح عصمت وی که سرنوشت ورازهره نی بکلک قضا
نیست مثاب ز وحدت بریست معتقد شرکت ماء/جور نیست
مرا چو دید هراسان ز جایگه برخاست بدان مثابه که خیزد سپند از مجمر
زدر لفظش سین سخن توانگر شد بدان مثابه کزو مایه وام خواهد شین
۲. یاریدهنده: در این مرحله مدرس به مثابهٔ مهندس پیریزی است.
رسید جذبه لطفی به هر ضعیف از وی بدان مثابه که از کهربا به کاه رسید
و مذهب اهل سنت آنست که نیکی و بدی هر چند کسب بنده است و بنده بآن مثاب و معاقب است اما بخواست اللَّه است و بقضا و تقدیر او. چنانک رب العزة فرمود: قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ و مصطفی (ص) فرمود: القدر خیره و شره من اللَّه عز و جل.
او را به نزد شاه مثابت زیادت است کامد به اختیار بر شاه میهمان
تقوی بدان مثابه که شویند هر شبی خون شفق به سعی ز دامان شامشان
نرم نگشتی بزیر پتک حوادث الحق سختی بدان مثابه که سندان