متکلم

معنی کلمه متکلم در لغت نامه دهخدا

متکلم. [ م ُ ت َ ک َل ْ ل َ ] ( ع اِ ) جای سخن. یقال : ما اجد متکلماً؛ ای موضع کلام. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ).
متکلم. [م ُ ت َ ک َل ْ ل ِ ] ( ع ص ) سخن گوینده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). سخن گوینده و تکلم کننده. گوینده و سخن گو و سخن ران و سخن پرداز. ( ناظم الاطباء ). سخن گو. کلیم. گویا. ناطق. خطیب. گوینده. واعظ.ج ، متکلمین و متکلمون. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : پس روزی رستم بن مهرهرمزد المجوسی پیش او ( عمربن شان العاری ) اندر شد و بنشست و متکلم سیستان او ( رستم بن مهر ) بود. گفت دهاقین را سخنان حکمت باشد ما را از آن چیزی بگوی. ( تاریخ سیستان چ بهار، ص 106 ). فقها و ائمه متکلمان گرد آمدندی... ( نصیحةالملوک چ همائی ص 138 ).
فهم سخن چون نکند مستمع
قوت طبع از متکلم مجوی.سعدی ( گلستان ).متکلم را تا کسی عیب نگیرد سخنش صلاح نپذیرد. ( گلستان ). در لباسی که متکلمان را به کار آید و مترسلان را بلاغت افزاید. ( گلستان ). فقیهی پدر را گفت هیچ از این سخنان رنگین دلاویز متکلمان در من اثر نمی کند. ( گلستان ). وبس متکلم و از اهل جدل و مباحثه بود. ( تاریخ قم ص 233 ).
- متکلم معالغیر ؛ صیغه ای از فعل ماضی و مضارع و امر غایب که فاعل آن متکلم با انبازی یک یا چند دیگر است. آن که متکلم با دیگری یا دیگران بود: رفتیم. رویم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). اول شخص جمع. ( ناظم الاطباء ).
- متکلم وحده ؛ صیغه ای از فعل ماضی و مضارع و امر غائب که فاعل آن نفس متکلم است. آنگاه که متکلم یکی باشد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). اول شخص مفرد. ( ناظم الاطباء ).
- متکلم وحده شدن ؛درتداول ، خود به تنهائی سخن گفتن و بدیگران مجال گفتن ندادن.
|| عارف به علم کلام. ( از اقرب الموارد ). کسی را گویند که بعلم کلام و اصول آشنا باشد. این علم را برای آن علم کلام خوانند که اولین اختلاف در کلام اﷲ را مطرح و مورد مباحثه قرار داده و از مخلوق و غیر مخلوق بودن آن صحبت بمیان آورده اند. ( از الانساب سمعانی ). صاحبان علم کلام. و علم کلام علمی است که در آن مقدمات علم منقول را به دلایل عقلی ثابت کنند و دلایل را به ادله عقلیه موجه سازند. اهل کلام. کلامی. آن که علم کلام داند. آن که توفیق میان فلسفه و دین خواهد . عالم بعلم کلام. دانای بعلم کلام. آن که فهم حقایق اشیاء خواهد به برهان با شرط مطابقت با دین. عالم به علم کلام. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). که حقایق اشیاء را با برهان و انطباق با احکام شرع درک کند و بدیگران تعلیم دهد از طریق خطابه و جز آن. || وکیل دعوی. || مترجم. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه متکلم در فرهنگ معین

(مُ تَ کَ لِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) سخن گوینده .

معنی کلمه متکلم در فرهنگ عمید

۱. کسی که سخن می گوید، تکلم کننده، گوینده، سخن گو.
۲. کسی که در علم کلام تبحر دارد، دانشمند علم کلام.
۳. از نام های خداوند.
۴. [قدیمی] خطیب.
* متکلمِ مع الغیر: (ادبی ) در دستور زبان، اول شخص جمع.
* متکلمِ وحده: (ادبی ) در دستور زبان، اول شخص مفرد.

معنی کلمه متکلم در فرهنگ فارسی

تکلم کننده، سخنگو، کسی که سخن میگوید
( اسم ) ۱ - سخن گوینده . ۲ - صفتی است از صفات خدا : پروردگار قادر عالم حی مدرک سمیع بصیر مرید متکلم ... ۳ - صیغه ایست که دال بر سخن گوینده باشد و آن بر دو قسم است : الف - متکلم وحده . اول شخص مفرد . یا متکلم وحده شدن . بسیار سخن گفتن و بدیگران مجال سخن ندادن . ب - متکلم مع الغیر . اول شخص جمع . یا ضمیر متکلم . ضمیری که دال بر متکلم ( وحده یا معالغیر اول شخص مفرد یاجمع ) باشد مانند : - م ( برای متکلم وحده ) - یم ( برای متکلم مع الغیر ) . ۴ - کسی است که حقایق اشیائ را از روی دلیل و برهان با ملاحظه و مطابقه با شرع درک میکند مثلا از ظواهر شرع رسیده است که در قبر از انسان سوال خواهد شد متکلم همین ظاهر را میگیرد و در آن تحقیق و تامل میکند و هر برهان که راجع بان پیدا کند باید با شرع مطابقت نماید: فقها و ایمه و متکلمان گرد آمدندی ... جمع : متکلمین .

جملاتی از کاربرد کلمه متکلم

چند از متکلمان بارد وز فلسفیان عقل فعال
شد غنچه ی شاخ شجر وادی ایمن از نطق تو با موسی عمران متکلم
فکر حسن غنا برد هوشت متکلم شود فراموشت
تعداد متکلمان به زبان آلزاسی، همچون تعداد متکلمان به دیگر زبان‌های محلی، در فرانسه در حال کاهش است. در حالی که حدود ۴۳ درصد از جمعیت بالغ در منطقه آلزاس به زبان آلزاسی سخن می‌گویند، ولی استفاده از این زبان در میان نسل‌های جوان‌تر به شدت کاهش یافته‌است.
شیخ الاسلام گفت: کی برحلاج بسیار دروغ گویند، و بسیار سخنهاء نامفهوم و ناراست بروی بندند، و کتابهای نامعروف وحیل بروی سازند و آن را تعبیه کنند متکلمان. و آنچه در ستر شود ازو پیدا بود، و شعر وی فصیح بود وی گفته است، خداوندا!اول مان بیافریدی ببر وجود خویش، مان هدی دادی بفضل خویش، اکنون می‌خوانی ببهشت خویش، مان برگ نیست، ارچنانست کی آن اول کردی، بفضل خویش تما کنی ببرخویش یا نه کاری در گرفتی و بباد بردادی.
همواره قدم بر قدم عشق روم کی حکم حکیم و متکلم شنوم
ابوعبدالله محمد بن عمر بن حسین بن حسن تَیْمیِّ بَکْریِّ طبرستانی رازی (۶۰۶–۵۴۴ ق)، فقیه، متکلم، فیلسوف، مفسر، حکیم، پزشک، شاعر و منجم مسلمان ایرانی در سال ۵۴۴ قمری از خانواده‌ای اهل طبرستان در ری زاده شد و در سال ۶۰۶ قمری در هرات درگذشت.
متکلم سه و کلام یکی نیست کس را درین مقام شکی
و گروهی از متکلمان امت برین گروه رو کردندو گفتند: پس ازین راه که شما بر آنید که همیشه خدای همی گفت‌اندر ازل، قوله «یا موسی انی انا ربک فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی» آنگاه نه موسی بود و نه نعلین و نه وادی طوی. و این سخت محال است که خدای کسی را همی خواند کو نیست باشد، وزو پاسخ نیاید، و واجب اید که گفتند ازین مذهب همیشه همی گفت بحکایت از فرعون نابوده، قوله «فقال انا ربکم الاعلی»بی آنک فرعون این بگفته بود.و این گروه کاین سخن گفتند که روا نباشد که خدای کاری کرد که آنرا نیندیشیده بود یا چیزی گفت کاندر عالم او نبوده بود، واجب آید که خدای آنگه نادان بوده بود، و باز بدانست آنچ ندانسته بود از فعل و قول خویش.
متکلم به ذات گفت چو ماست به صفات است کو ز خلق جداست
متکلم خدای رب رحیم به کلامی که همچو اوست قدیم
الهیات سیاسی مسیحی در خاورمیانه پاسخی مذهبی از سوی رهبران و دانشمندان مسیحی به مسائل سیاسی است. متکلمان سیاسی سعی می‌کنند خواسته‌های یک منطقه پرآشوب و تاریخ ظریف اما طولانی مسیحیت در خاورمیانه را تعادل بخشند. این امر تنوعی از الهیات سیاسی متناسب با وسعت کم اقلیت‌های مسیحی خاورمیانه را به همراه داشته‌است. همچنین اهمیت منطقه برای مسیحیان در سراسر جهان - هم برای تاریخ و هم اقتدار اعتقادی برای بسیاری از فرقه‌ها - الهیات سیاسی خاورمیانه را نیز شکل می‌دهد.
احمد رضاخان بریلوی معروف به اعلا حضرت (۱۸۵۶–۱۹۲۱) عالم، فقیه، فیلسوف، متکلم، زاهد، صوفی، شاعر هندوستانی بود.
فلسفی شد معطل از تنزیه متکلم مشبه از تشبیه