متکلف

معنی کلمه متکلف در لغت نامه دهخدا

متکلف. [ م ُ ت َ ک َل ْ ل ِ ] ( ع ص ) پیش آینده به کاری که افزون باشد از حاجت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج ، متکلفین :
متکلف به نغمه در قرآن
حق بیازردو خلق را بربود.
سعدی ( کلیات چ فروغی مواعظ ص 172 ). || کسی که کاری رابخود گیرد بی فرمودن کسی. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). آن که کاری را متعهد شود و به رنج و زحمت انجام دهد. ( از فرهنگ فارسی معین ). || زحمت کشنده. ( ناظم الاطباء ). آن که رنج برخورد نهد و محنت کش. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). که برنج و زحمت کاری کند یا کوششی نماید در انجام دادن کاری یا ابداع اندیشه ای رجوع به متکاوس شود.
متکلف. [ م ُ ت َ ک َل ْ ل َ ] ( ع ص ) آنچه به رنج و زحمت انجام شود. ( از فرهنگ فارسی معین ). || آنچه به طبع گران آید، مقابل مطبوع. ( از فرهنگ فارسی معین ) : و از فاصله ها یکی در بیشتر طباع خفیف و مطبوع بود یکی ثقیل و متکلف و این قسم را از این سبب ثقیل خواندند. ( المعجم چ مدرس چ دانشگاه ، ص 32 ). || شعر یا نوشته ای که به تکلف گفته شود و به طبع گران آید مقابل مطبوع.شمس قیس آرد: عامه مردم پندارند که شعر متکلف علی الاطلاق آن باشد که بر وزنی مشکل و از احیف گران گفته باشند. یا کلمات آن بزور بر هم بسته باشد و معانی آن بدشواری فراهم آورده ، و این ظن خطاست از بهر آن که جمله مصنوعات شعر و مستبدعات نظم که در فصول متقدم برشمردیم و آن را از مستحسنات صنعت نهاد، از قبیل متکلفات اشعار است که جز به امعان نظر و ادمان فکر مثل آن دست ندهد و مانند آن میسر نشود. اما اگر شاعری التزام کند که چند معنی مختلف در شعری اندک بیارد یا چند اسم متغایر در نظمی برشمارد یا خواهد که شعری غریب و نظمی مشکل امتحان طبع خویش را یا افحام یکی از اهل دعوی را بگوید و در ضمن آن چیزی از قلب و تصحیف استعمال کند و حروف عطل یا منقوط لازم دارد، هر آینه از نوع تعسفی خالی نباشد چنانکه نطنزی گفته است...:
زین جنبش شاه چرخ فرزین رفتار
دورم چو رخ از رخ ز رخ فرخ یار
دل ز اسب طرب پیاده و پیل غمت
شه مات به جان خواسته بر نطع قمار.
چون التزام کرده است که جمله کالای شطرنج در دو بیت بیارد لاجرم چندین رخ بر هم افتاده است. ( المعجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 317 - 318 ).

معنی کلمه متکلف در فرهنگ معین

(مُ تَ کَ لِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) آن که کاری را متعهد شود و خود را در رنج و سختی بیندازد، دارای تکلف .
(مُ تَ کَ لَّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - آن که کاری را متعهد شود و به رنج و زحمت انجام دهد. ۲ - کسی که به رنج و زحمت شعر گوید.

معنی کلمه متکلف در فرهنگ عمید

۱. شاعر یا نویسنده ای که در اثر خود تکلف می کند.
۲. کسی که کاری را بر عهده می گیرد و خود را در رنج و سختی می اندازد.

معنی کلمه متکلف در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آنچه برنج و زحمت انجام شود. ۲ - آنچه بطبع گران آید مقابل مطبوع : یکی خفیف بود و مطبوع و یکی ثقیل و متکلف . این قسم را ازین سبب ثقیل خواندند . ۳ - شعر یا نوشته ای که بتکلف گفته شود و بطبع گران آید مقابل مطبوع . توضیح عام. مردم پندارند که شعر متکلف علی الاطلاق آن باشد که بر وزنی مشکل و از احیف گران گفته باشند یا کلمات آن بزور بر هم بسته باشد و معانی آن بدشواری فراهم آورده و این ظن خطاست از بهر آنک جمل. مصنوعات شعر و مستبدعات نظم که در فصول متقدم بر شمردیم و آنرا از مستحسنات صنعت نهاد از قبیل متکلفات اشعارست که جز با معان نظر و ادمان فکر مثل آن دست ندهد و مانند آن میسر نشود اما اگر شاعری التزام کند که چند معنی مختلف در شعری اندک بیارد یا چند اسم متغایر در نظمی بر شمارد یا خواهد که شعری غریب و نظمی مشکل امتحان طبع خویش را یا افحام یکی از اهل دعوی را بگوید و در ضمن آن چیزی را قلب و تصحیف استعمال کند و حروف علل یا منقوط لازم دارد هر آینه از نوع تعسفی خالی نباشد چنانک نطنزی گفته است : .. زین جنبش شاه چرخ فرزین رفتار دورم چو رخ از رخ ز رخ فرخ یار . دل ز اسب طرب پیاده و پیل غمت شه مات بجان خواسته بر نطع قمار . چون التزام کرده است که جمله کالای شطرنج در دو بیت بیارد لاجرم چندین رخ بر هم افتاده است ... جمع : متکلفین.

جملاتی از کاربرد کلمه متکلف

و لقد طبعت علی العلی فتکلفوا فیه و ما المطبوع کالمتکلف
گفت: تکلف کردی و متکلف جوانمرد نبود. مهمان را چنان باید داشت که خود را به آمدن مهمانی گرانی نیایدت و به رفتن شادی نبودت و چون تکلف کنی آمدن او بر تو گران بود و رفتن آسان و هرکه را با مهمان حال این بود ناجوانمردی بود.
آنگه شیخ گفت: المتکلف محجوب به تدبیره مقطوع بدعواه فی جمیع اموره.
به جامه متکلف برهنه هم گفت (به دامنت ز فقیری نمی‌رسد دستم)
اما اخوان آن بود که هرکه حاضر بود اهل سماع بود. و چون متکبری از اهل دنیا حاضر بود یا قرای منکر باشد یا متکلفی حاضر بود که وی هر زمان به تکلف حال و رقص کند یا قومی از اهل غفلت حاضر باشند که ایشان سماع بر اندیشه باطل کنند یا به حدیث بیهده مشغول باشند و به هر جانبی می نگرند و به حرمت نباشند یا قومی از زنان نظارگی باشند و در میان قوم جوانان باشند، اگر از اندیشه یکدیگر خالی نباشند، این چنین سماع به کار نیاید. معنی این که جنید گفته است که در سماع زمان و مکان و اخوان شرط است این است.
متکلف به نغمه در قرآن حق بیازرد و خلق را بربود