متکثر

معنی کلمه متکثر در لغت نامه دهخدا

متکثر. [ م ُ ت َ ک َث ْ ث ِ ] ( ع ص ) افزوده ومتزاید. ( ناظم الاطباء ). بسیار. ( از منتهی الارب ) ( ازاقرب الموارد ) : پس اگر چنین نیست ، و هر صفتی را بذات خویش معنی دیگریست ، یک جوهر شش صفت متکثر باشد، متوحد و منفرد نباشد. ( جامع الحکمتین ناصرخسرو ص 65 ). و چون فنون علم متکثر و متعدد است... ( تجارب السلف ). و رجوع به تکثر شود. || توانگر و دولتمند. || کسی که وانمود کند به چیزی که دارا نیست. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

معنی کلمه متکثر در فرهنگ معین

(مُ تَ کَ ثِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) بسیار شونده ، دارای کثرت .

معنی کلمه متکثر در فرهنگ عمید

بسیار، متعدد.

معنی کلمه متکثر در فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) بسیار شونده . ۲ - بسیار جوینده بسیار گیرنده ( از چیزی ) جمع : متکثرین . ۳ - ( صفت ) بسیار متعدد : پس اگر چنین نیست و هر صفتی را بذات خویش معنی دیگرست یک جوهر شش صفت متکثر باشد متوحد و منفرد نباشد .

جملاتی از کاربرد کلمه متکثر

پس ظاهر کردیم که انواع از شخص پدیدآید نه شخص از نوع، و اگر کسی چنان‌اندیشد که «چگونه روا باشد که خدای مردمی تمام را خورنده و رونده و گوینده از طبایع بی جان موجود کند بی زایش؟» این‌اندیشه ازو بی مشاورت عقل ممیز قیاس پدید آمده باشد، از بهر آنک عقل بضرورت مقرست کاین عالم مصنوع است و این صنع برین جوهر متجزی متکثر که جسم است بفرمان کسی افتاده تا بدین هی‍‍‍‍ات شده است، تا چندین صورتها و طبایعها و حرکتهاء مختلف که بهری را از آن پیش ازین یاد کردیم و عقل مقرست بدانک این زمین بدین گرانی و عظیمی با کوهها و دریاهاء عظیم و نبات و حیوان بی شمار‌اندر میان هواء سبک منحل بی هیچ امتناعی استاده است، واثیر که آن چرخ آتش است گرد هوا گرفته است، و افلاک بترتیب یکدیگر‌اندر آمده است و همی گردند بر یک نهاد، و کواکب بر افلاک بخلاف حرکت افلاک حرکت همی کنند از مغرب سوی مشرق، و این طاعت ازین جسم مشکل عظیم مر فرمان آنکس راست کاین را او ساخته است، و عقل مقرست که چنین است و البته همی نداند کاین چرا شاید بودن، از بهر آنک آنکس که این او کردست از عقل برترست، و عقل ازو اثرست، و این مؤثر خویش مطلع نتواند شدن، چنانک دبیری از دبیر اثرست و دبیری نداند که مر او را دبیر چگونه پدید آرد و نداند که دبیر چگونه است.
سیم: عالم هوا با آنچه در آن مشاهده میشود از رعد و برق و برف و باران و ابر و صاعقه و امثال اینها و هر یک از این طبقات را انواع متکثره و هر نوعی را اقسام و اصناف غیر متناهیه است که هر یکی را صنعتی و هیئتی و اثر و خاصیتی و ظاهری و باطنی و حرکت و سکونی و حکمت و مصلحتی است که بجز خداوند دانا نتواند ادراک نمود.
گفت ذات از صفات گوناگون متکثر شود ببین اکنون
متکثر به کثرت امکان وقت توحید فرد و تنهاییم