متوکل

معنی کلمه متوکل در لغت نامه دهخدا

متوکل. [ م ُ ت َ وَک ْ ک ِ] ( ع ص ) تکیه کننده و اعتماد نماینده بر کسی. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به توکل شود. || امیدوار به خداوند عالم جل شأنه در انجام کاری. ( ناظم الاطباء ).
- متوکلا علی زادالحجیج ؛ تعبیر مثلی بی زاد و توشه در سفر حج و غیر آن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). ورجوع به توکل شود.
- متوکلاً علی اﷲ ؛ در حال واگذاشتن کار بخدای تعالی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
|| اعتراف کننده به عجز خود. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). معترف به عجز و قصور رأی خود. ( ناظم الاطباء ).
متوکل. [ م ُ ت َ وَک ْ ک ِ ] ( اِخ ) ابوالحسن علی بن حمود علوی و رجوع به ابوالحسن علی... شود.
متوکل. [ م ُ ت َ وَک ْ ک ِ ] ( اِخ ) ابویحیی ابوبکر، یازدهمین از پادشاه بنی حفص. رجوع به ابویحیی ابوبکر شود.

معنی کلمه متوکل در فرهنگ معین

(مُ تَ وَ کِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) آن که به خدا توکل کند.

معنی کلمه متوکل در فرهنگ عمید

کسی که به خدا توکل کند، توکل کننده، باتوکل.

معنی کلمه متوکل در فرهنگ فارسی

ابراهیم بن مشاد اصفهانی از شاعران ایرانی است که بعربی شعر می گفت و مذهب شعوبی داشت و از ندمای متوکل عباسی بود.
توکل کننده، باتوکل، کسی که بخداتوکل کند
( اسم ) ۱ - امید دارنده . ۲ - آنکه بخدا توکل کند و بدو امیدوار باشد جمع : متوکلین .
ابو یحیی ابوبکر

معنی کلمه متوکل در فرهنگ اسم ها

اسم: متوکل (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: mote(a)vakkel) (فارسی: متوکل) (انگلیسی: motevakkel)
معنی: کسی که به خدا توکل کند، توکل کننده، باتوکل، آن که ( به خدا ) توکل می کند، ( در قدیم ) تکیه کننده، پشتگرم، ( در عرفان ) متوکل کسی است که به هیچ سبب توسل و توصل به رزق مقسوم نجوید و بر خدا توکل کند و از هیچ مخلوق استعانت نجوید تا مسبب الاسباب به هر طریق که خواهد رزق به ایشان برساند، ( اَعلام ) خلیفه ی عباسی [، قمری]، که پایتختش را مدتی به دمشق و سپس به سامرا انتقال داد، به مبارزه با معتزله پرداخت

معنی کلمه متوکل در دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] متوکل «232 - 247 ق / 847 - 861 م» پسر معتصم دهمین نفر از خلفای عباسی است زندگی او آکنده از شرارت نفس و ظلم و ستم مخصوصاً به علویّین است. در روایتی از امیر المومنین علیه السلام نقل شده ست که حضرت فرموده است: دهمین نفر از خلفای عباسی کافرترین آنهاست. با جلوس متوکل که جانشین برادرش واثق شد، خلافت به مرحله ی تازه ای رسید که عموماً آن را مرحله انحطاط شمرده اند.
متوکل عباسی که نام اصلیش جعفر بود، دهمین خلیفه عباسی است.در روزگار وی اوضاع عباسیان با گذشته تفاوت بسیار کرد.یکی از این تفاوتها نفوذ غلامان ترک در دستگاه خلافت بود که از زمان معتصم آغاز شده بود.غلامان ترک که به صورت اسیر و برده کار خدمتگذاری دربار را انجام می دادند، اندک اندک قدرتی یافته و در تصمیمات سیاسی دربار وارد شدند.می توان گفت که آنها به نوعی جای ایرانیانی را که روزگاری در دوران هارون و مأمون کار مشاورت و مصاحبت خلفای عباسی را عهده دار بودند، گرفتند.گرچه ایرانیان بیشتر شخصیت فکری داشتند و ترکان شخصیت نظامی، اما به هر روی نقش مهمی در تحولات جاری این دوره داشتند.اشناس نام ترک از طرف معتصم حکومت مصر یافت و آن چنان قدرتی داشت که نام وی درکنار نام خلیفه در خطبه نماز جمعه و نیز بر روی سکه ها می آمد.شاید دست کم یکی از دلایل نفوذ ترکان در این دوره آن بود که مادر خود معتصم که نامش مارده بود، در اصل ترکی از اهالی سغد بود.معتصم که با اعتراض مردم بغداد نسبت به رفتار بد ترکان مواجه بود، شهر سامرا یا به تعبیر درست تر سر من رأی هر کسی آن را ببیند مسرور شود را تأسیس کرد و آن را مرکز خلافت خود قرار داد.خلفای پس از وی هم تا سال 280 هجری در سامرا استقرار داشتند .پس از تأسیس بغداد توسط منصور، این دومین شهری بود که عباسیان در عراق بنا کردند.پیش از آنها، حجاج شهر واسط را تأسیس کرده بود.
متوکل از جهت دیگری هم با سه خلیفه پیش از خود متفاوت و با آنها سخت دشمنی داشت.مأمون، برادرش معتصم و واثق به اندیشه های معتزلی علاقه مند بودند.از میان آنها مأمون کما بیش علائق شیعی هم داشت.اما متوکل تحت تأثیر سنیان افراطی بود و در روزگار وی اهل حدیث که سنیان متعصبی بودند کاملا بر وی چیره شدند.
وی نسبت به مسأله خلق قرآن که عقیده به آن را مأمون و معتصم الزامی کرده بودند، موضع گیری کرد و جانب علمایی چون احمد بن حنبل را که رئیس طایفه اهل حدیث بود گرفت.
متوکل دشمنی سرسختانه ای با امیرالمؤمنین و اهلبیت و بطور کلی با شیعیان داشت به گونه ای که سخت ترین روزگار شیعه، دوران خلافت متوکل بوده است. او پیوسته زائران مشاهده مشرّفه را تحت فشار قرار می داد و فتح بن خاقان که وزیرش بود با او همدستی می کرد
در سال 236 به تخریب مرقد امام حسین ع دست یازید. رئیس پلیس وی اعلام کرد که پس از سه روز، هر کس را بر سر قبر امام یافتند دستگیر و زندانی خواهند کرد. سپس، آن ناحیه را آب انداخته و کشت کردند .وی آشکارا در مجالس لهو و لعب خود به امام علی ع توهین می کرد. همنشینان متوکل برخی از سنیان ناصبی مانند علی بن جهم، عمر بن فرح و عبد الله بن محمد هاشمی بودند .آ نها او را از دوستی با علویان پرهیز داده، علیه آنان تحریک می کردند. یک بار شاعری که اشعاری در مذمت شیعه سروده و حقانیت عباسیان را در برابر علویان در جانشینی پیامبر ص در اشعارش آورده بود، حکم امارت بحرین و یمامه را همراه با هدایای بسیاری دریافت کرد.
امام هادی علیه السلام به دستور متوکل از مدینه به سامراء، مرکز خلافت احضار، و در اّنجا تحت محدودیت شدید و اّزار فراوان قرار گرفته، و تا پایان عمر مجبور به اقامت در اّن شهر شدند.
او از آغاز خلافت خود از آزارها و شکنجه هایی که به مردم برای آزمایش عقیده شان در مورد مخلوق بودن قرآن می دادند، جلوگیری کرد و اجازه داد که جسد ابن نصر خزاعی به خاک سپرده شود. سپس اعتقاد داشتن به مخلوق بودن قرآن و بحث در اصول سنتی دین را ممنوع ساخت، و بدین ترتیب اصول کلامی معتزلی را محکوم کرد. او برای آن که مبارزه با خطاها را مؤثرتر سازد، از گروهی خطیبان و علمای دینی دعوت کرد که در منبرها به رد کردن اصول عقاید معتزلیان یا طرفداران مذهب اختیار و تفویض بپردازند.

جملاتی از کاربرد کلمه متوکل

پس در این مقام سه مرتبت است توکل را. درجه خواص که در بادیه می گردید و این بلندتر. و این بدان قوت بود که گرسنه می باشد یا گیاه می خورد و اگر نیابد باک ندارد و بداند که خیرت وی در آن است که آن کس که زاد برگیرد ممکن است که از وی بستانند تا بمیرد، احتمال نادر همیشه بر راه بود و از آن حذر واجب نیست. دوم مرتبت آن است که کسب نکند، ولکن در بادیه نیز نشود، بلکه در مسجدی در شهری می باشد و چشم بر مردمان ندارد، بلکه بر لطف خدای تعالی دارد. سوم مرتبت آن است که به کسب بیرون شود ولکن کسب به سنت و ادب شرع کند چنان که در کتاب کسب بگفته ایم. و از استقصا و حیلت و تدبیرهای باریک و استادی در به دست آوردن رزق حذر کند. اگر به چین اسباب مشغول شود در درجه کسی بود که افسون خواند و داغ کند و متوکل نبود.
و گفت: هر که توکل کند بر خدای از برای خدای و یا متوکل بود بر خدای در توکل خویش نه برای نصیب دیگر خدای کارش بسازد درین جهان و در آن جهان.
نسب کاملش «محمد بن صالح بن عبدالله بن موسی بن عبدالله بن حسن بن علی بن ابی‌طالب، هاشمی قرشی» ذکر شده است. از زندگی او چندان آگاهی در دست نیست، جز اینکه اشاره به اشتراک در قیامی علیه خلیفه متوکل در سال ۲۴۰ق/ ۸۵۴م که به مصر و حجاز نیز رسید. پس از پایان‌یافتن بر این انقلاب، او را از حجاز به سامرا منتقل کردند و سه سال زندانی شد. گویند پس از آنکه متوکل را مدح نمود، آزاد شد اما به او، اجازهٔ بازگشت به حجاز داده نشد. محمد بن صالح علوی باقی عمر را در سامرا ماند.
متوکل به‌دست فرزندش منتصر، در سال ۲۴۷ قمری به قتل رسید. منتصر نیز همانند مأمون، برخلاف پدرش، به شیعیان امنیت و رفاه داد و آرامگاه حسینی را دوباره بنا نمود و در کنار آن گلدستهٔ بلندی بنا نهاد. حدود ۲۸۰ ق داعی صغیر فرمانروای طبرستان و از نوادگان زید بن علی بن حسین به بازسازی و گسترش آن پرداخت.
وفات احمد بن عیسی بن زید در سال‌های ۲۴۰ قمری (۸۵۴ میلادی) یا ۲۴۷ قمری (۸۶۱ میلادی)، یک هفته قبل از به قتل رسیدن متوکل (۲۴۷ قمری، ۸۶۱ میلادی) گزارش شده‌است. بنا بر روایتی، پسر وی علی بن احمد زمان وفات احمد بن عیسی بن زید را رمضان سال ۲۴۷ قمری (نوامبر ۸۶۱ میلادی) ذکر کرده‌است. محل دفن احمد بن عیسی بن زید در بصره ذکر شده‌است. ابن طباطبا پنداشته‌است که احمد بن عیسی بن زید به دست متوکل کشته شده‌است.
پس از معتصم، دو تن از فرزندانش به خلافت رسیدند: واثق در ۲۲۷ق/۸۴۲م و متوکل در ۲۳۲ق/۸۴۷م. روزگار این دو را چندان باشکوه نمی‌نامند. نفوذ ترک‌تباران در دستگاهشان بالا گرفت، تا حدی که خود دستور می‌دادند و آزادی عمل بسیاری داشتند. تا اینکه متوکل را در سال ۲۴۷ق/۸۶۱م به قتل رساندند. دوران متوکل و در واقع پیش از خلافت او را، پایان عصر اول عباسی نامیده‌اند.
وی مورد اعتماد شدید مأمون، معتصم، واثق و متوکل بود و با اقتدار تمام امور را اداره می کرد. به طوری که وقتی مأمون عازم جنگ با بیزانس شد، اداره بغداد را به وی سپرد. در جریان تفتیش عقاید نیز بخشی از مسئولیت اجرا را به وی سپرد.
تمام حاضران بر امام بیمناک شدند که مبادا از متوکل بر او آزاری رسد. اما متوکل زمانی سخت بگریست چنان که محاسنش را آب دیده تر کرد. حضار نیز بگریستند.
آنکه هر که توکل کند در حریم محبت حق در می‌آید که بهترین عطاها است: «ان اللّه یحب المتوکلین».
و گفت: پاکست آن خدائی که دل عارفان را محل ذکر خود گردانید و دل زاهدان را موضع توکل گردانید و دل متوکلان را منبع رضا و دل درویشان را جای قناعت و دل اهل دنیا را وطن طمع گردانید.
علی گوید: متوکل به من نگریست و گفت: «از ادب بهره‌ای دارد،» و من پیشدستی کرده گفتم: «امیر مؤمنان، از دو کار بهترین را می‌کند و بر تو منت می‌نهد.»
و گفت متوکل بحقیقت آنست که رن جو مؤنت خود از خلق برگرفته است نه کسی را شکایت کند و از آنچه بدو رسد و نه ذم کند کسی را که منع کنندش از جهت آنکه نه‌بیند منع و عطا جز از خدای تعالی.
شیخ الاسلام گفت: کی پرسیدنداز عبداللّه مبارک ٭ بی زاد در بادیه رفتن روا بود؟ گفت از زاهد و متوکل چون عبداللّه ابن بکیر مروزی روا بود.
آنکه هر که توکل کند حق تعالی کار او بسازد. او متوکلان را دستگیر است و بسنده «و من یتوکل».
کشیدی از متوکل شدائدی که بدهر ندیده دیدۀ گردون ز هیچ شدادی
و گفت: وقتی زاهدی متوکل را دیدم پرسیدم که تو از کجا خوری؟