متولد

معنی کلمه متولد در لغت نامه دهخدا

متولد. [ م ُ ت َ وَل ْ ل ِ ] ( ع ص ) پیدا شونده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). پیدا شده و زائیده شده و موجود گشته و چیزی که از چیزی پیدا شود. ( ناظم الاطباء ). زاده. ( از دهار ) :
این هست وجودش متعلق به مجازی
و آن هست حصولش متولد ز ریائی.سنائی.- متولد شدن ؛ متولد گردیدن. متولد گشتن. زاییده شدن. به وجود آمدن. پدید آمدن. به جهان هستی آمدن : از جانور آنچه از عفونات متولد شود چون انواع کرم و مگس ، بی حس نباشند. ( مصنفات باباافضل ص 434 ).
- متولد گردیدن ؛ رجوع به ترکیب «متولد شدن » شود.
- متولد گشتن ؛ رجوع به ترکیب «متولد شدن » شود.

معنی کلمه متولد در فرهنگ معین

(مُ تَ وَ لِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) زاییده شده ، تولد یافته .

معنی کلمه متولد در فرهنگ عمید

زاییده شده.

معنی کلمه متولد در فرهنگ فارسی

زاییده شده
( اسم ) زاییده ولادت یافته : این هست وجودش متعلق بمجازی و آن هست حصولش متولد ز ریایی . ( دیوان سنایی ) جمع : متولدین .

معنی کلمه متولد در ویکی واژه

nato
زاییده شده، تولد یافته.

جملاتی از کاربرد کلمه متولد

یعنی اگر تو فخر کردی به پدران خود که اشرف و بزرگان اند راست گفتی، لیکن بد فرزندی که از ایشان متولد شده ای.
«ولدت فی زمن الملک العادل» یعنی «من در زمان پادشاه عادل «که انوشیروان باشد» متولد شده ام» .
و از این غافلند که انسان چون از مادر متولد شد هر نفسی که می کشد قدمی به قبر نزدیک می شود و چون ایام جوانی گذشت هر روز چشم او ضعیف، و قوای او به تحلیل می رود پس کسی که سن او به حدود چهل سالگی رسید دیگر فکر دنیا کردن او از غفلت و فریب شیطان است، زیرا ایام لذت و کامرانی گذشت و روزگار نشاط و شادمانی سرآمد هر روز عضوی از او کوچ می کند، و هر سالی قوتی از او بار سفر نیستی می بندد، و آن بیچاره از این غافل و در فکر باطل است.
و در حدیث وارد است که «پدران تو سه نفرند: یکی آنکه تو را متولد کرده و آنکه و را تعلیم داده و آنکه دخترش را به تو تزویج کرده و بهترین این سه پدر، آن است که تو را تعلیم نموده».
بروی این متجلی مرامهای امم زپشت آن متولد امامهای هدا