متوحش

معنی کلمه متوحش در لغت نامه دهخدا

متوحش. [ م ُ ت َ وَح ْ ح ِ ] ( ع ص ) خانه و جای ویران و بی اهل. ( آنندراج ). ویران و خراب و متروک و بی اهل. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به توحش شود. || ترسیده. ( ناظم الاطباء ). وحشت زده و مرعوب. بد دل شده : لشکر ایشان از استماع این سخن متوحش و از حدیث گذشته جمله دم درکشیدند. ( سلجوقنامه ظهیری چ خاور ص 30 ). || وحشتناک. ( ناظم الاطباء ). ترس آور و رعب انگیز : در این بقیت ماه رمضان هر روزی بلکه هر ساعتی خبری متوحش رسیدی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 556 ). || رمنده وحشی. مقابل اهلی : جانور متوحش را... به مقام استیناس میرساند. ( بخاری ). || تهی شکم. ( آنندراج ). گرسنه و تهی شکم. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به توحش شود. || آماده کوچ و رحلت از ترس و وحشت. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه متوحش در فرهنگ معین

(مُ تَ وَ حِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ترسیده ، وحشت کرده .

معنی کلمه متوحش در فرهنگ عمید

۱. کسی که از چیزی ترس و وحشت دارد، ترسیده.
۲. جای ویران و متروک.

معنی کلمه متوحش در فرهنگ فارسی

ترسیده، کسی که ا چیزی ترس ووحشت دارد، جای ویران ومتروک
( اسم ) ۱ - وحشت کننده ترسنده : لشکر ایشان از استماع این سخن متوحش و از حدیث گذشته جمله دم در کشیدند . جمع : متوحشین . ۲ - جای متروک و ویران .

جملاتی از کاربرد کلمه متوحش

سعدبن حرب گوید نزدیک مالک بن مِعْوَلْ شدم بکوفه ویرا دیدم در سرای خویش تنها گفتم متوحش نگردی از تنهائی گفت چنان دانم که هیچکس با خدای مستوحش نگردد.
با خود گفت پیش ایشان روم و از ایشان کیفیت حال معلوم کنم چون نزدیک ایشان رسید از وی متوحش شدند و گفتند: مجلس ما را منغص خواهد ساخت، هیچ به از آن نیست که چون بیاید گوییم ما شاعران پادشاهیم و با غیر شاعران صحبت نمی داریم، و سه مصراع بگوییم که رابع نداشته باشد، پس گوییم هر کس مصراع رابع بگوید با او صحبت می داریم و اگر نه ما را معذور دارد.