متوجه

معنی کلمه متوجه در لغت نامه دهخدا

متوجه. [ م ُ ت َ وَج ْ ج ِه ْ ] ( ع ص ) روی آورنده. ( آنندراج )( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). روی آورده. ( ناظم الاطباء ). روی به جانبی کرده. روی به سوی چیزی یا کسی کرده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
تأیید خدایی به تن او متنزل
اقبال سمائی به رخ او متوجه.منوچهری.متناسبند و موزون حرکات دلفریبت
متوجهند با ما سخنان بی حسیبت.سعدی.- متوجه شدن ؛ روی آوردن : و ثمره و محمدت آن متوجه شده. ( کلیله و دمنه ). و بار دیگر چون برق از میغ متوجه او شد و او را مغافصةً فرو گرفت. ( تاریخ جهانگشا ). تا آنگاه که به جرجان وفات یافت بوقتی که مأمون به عراق متوجه شده بود. ( تاریخ قم ، ص 223 ). از کاشان متوجه بلدةالمؤمنین قم شد. ( عالم آرا چ امیرکبیر ص 224 ).
- متوجه گشتن ؛ روی آوردن : مبالغتی سخت تمام کردی در آنچه خداوندان سخت فرمودندی تا حوالتی سوی وی متوجه نگشتی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 413 ).
|| در شواهد زیر مجازاًبمعنی مقرر شده و تعیین گردیده و در عهده قرار گرفته آمده است : پانزده هزار هزار درم که از مواجب گذشته بر وی متوجه بود به خویشتن قرار گرفت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 336 ). باقی املاک بفروخت و از عهده بقایا که بر او متوجه بود بیرون آمد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 366 ). و بواسطه برات مفصل به «التون تمغا» که از اینجا به ولایات می برند تمامت رعایای مواضع بر مقدار متوجه خویش واقف شده اند و می دانند که... ( تاریخ غازان چ کارل یان ص 254 ). || روی گرداننده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). روی گردانیده و برگردیده و بازگشته. ( ناظم الاطباء ). || شکست خورده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به توجه شود. || رونده بسمتی. || مسافر. || مشغول. || پرستار و مددکار و توجه کننده و مواظب. ( از ناظم الاطباء ).
متوجه. [ م ُ ت َ وَج ْ ج َه ْ ] ( ع اِ ) محل توجه و محل روی آوردن : پرسید که مولد و منشاء تو از کجاست و مطلب. و مقصد تو کدام است و رکاب عزیمت از کجا میخرامد و متوجه نیت و اندیشه چیست. ( سندبادنامه ص 293 ).

معنی کلمه متوجه در فرهنگ معین

(مُ تَ وَ جَّ ) [ ع . ] (اِ. ) محل توجه .
(مُ تَ وَ جِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - توجه کننده ، روی کننده . ۲ - با حواس متمرکز.

معنی کلمه متوجه در فرهنگ عمید

کسی که رو به چیزی بکند، توجه کننده، روی آورده.

معنی کلمه متوجه در فرهنگ فارسی

توجه کننده، روی آورده، روبچیزی آورنده، کسی که روبچیزی بکند
( اسم ) رو کننده روی آورنده توجه کننده : یکی بباطن که همیشه متوجه بجانب خدای تعالی باشد جمع : متوجهین .

معنی کلمه متوجه در ویکی واژه

توجه کننده، روی کننده.
با حواس متمرکز.
محل توجه.

جملاتی از کاربرد کلمه متوجه

و خدای می فرماید: «الم یعلم بان الله یری» یعنی «آیا انسان عالم نیست به اینکه خدا همه چیز را می بیند» و در حدیث قدسی رسیده است که «این است و جز این نیست که در بهشت عدن ساکن می شوند کسانی که چون قصد معصیتی کردند عظمت مرا یاد آورند و متوجه من باشند و به این جهت آن را ترک کنند و کسانی که قدمهای ایشان از خوف من خم شد».
وز فوق عالم ملکوتند فوج فوج مرغان معنوی متوجه به دام تو
زان محیط جلال هم گوهری متوجه به سوی ساحل شد