متهمی

معنی کلمه متهمی در لغت نامه دهخدا

متهمی ٔ. [ م ُ ت َ هََ م ْ م ِءْ ] ( ع ص ) جامه شکافته وکهنه. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). جامه کهنه و فرسوده و دریده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تهمؤ شود.

معنی کلمه متهمی در فرهنگ فارسی

جامه شکافته و کهنه

جملاتی از کاربرد کلمه متهمی

درین ستمکده حیران نشسته‌ام بیدل چو تار ساز ضعیفی به ناله متهمی
آقای رازینی در توضیح این مسئله گفته بود: «این که یک نفر در رأس مسائل قضایی بیاید از یک متهمی که محکوم به زندان است بخواهد با آن ازدواج کند این چیز مناسبی نیست و از آن بدتر این که محکوم به زندان باشد و به خاطر این که جواب مثبت داده حکم زندان اجرا نشود.»[۱]
شاهدان عینی بر اساس حد، دخول «با حداقل چهار شاهد مرد بالغ مسلمان» را که «با تأیید قضات» که «صادق هستند و از گناهان کبیره پرهیز می‌کنند». به دلیل این استاندارد سختگیرانه، هیچ متهمی تا کنون در پاکستان مجرم شناخته نشده و سنگسار نشده‌است، و مجازات‌ها تنها بر اساس مقررات تعزیری فرمان حدود که از شواهد غیرمستقیم استفاده می‌کند، صادر شده‌است.
این اصطلاح همین‌طور به مهاجرت اجباری میلیونها برده به مستعمرات اروپایی در آمریکای شمالی، و یا تبعید اجباری متهمین به اراضی خارجی، ندارد.
گر متهمیم پیش هستی اندر تتق فنا امینیم
دوازده نفر از متهمین (از جمله بورمان، به‌طور غیابی) به مرگ محکوم شده و سه نفر تبرئه شدند؛ فقط هفت نفر از متهمان به زندان محکوم شدند. آن‌ها در حین اینکه متفقین بحث می‌کردند که در کجا و تحت چه شرایطی باید نگهداری شوند، در نورنبرگ در سلول‌ها ماندند.
حال دل عشاق جگر خوار چه پرسی؟ در میکده با عشق و جنون متهمی چند