متمرد

معنی کلمه متمرد در لغت نامه دهخدا

متمرد. [ م ُ ت َ م َرْ رِ ] ( ع ص ) سرکش و نافرمان و بغی. ( غیاث ) ( آنندراج ). سرکش و پیشی گیرنده. ( منتهی الارب ). ستنبه. ( دستوراللغة ) ( زوزنی ). شوخ. ( از لغتنامه مقامات حریری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). گردن کش. طاغیه. خودکامه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). سرکش و پیشی گیرنده و یاغی و نافرمان. ( ناظم الاطباء ) : رکن الدنیا والدین غیاث الاسلام والمسلمین قامعالعداة والمتمردین... ( سندبادنامه ص 8 ). و رجوع به تمرد شود. || جبار. دش خدای. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا )[ : ومما یوجد لفیثا غورس من الکتب ] کتاب الارثما طیقی کتاب الالواح... رسالة الی متمرد سقلیة . ( عیون الانباء ج 1 ص 43 ). || بی ریش. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه متمرد در فرهنگ معین

(مُ تَ مَ رِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) سرکش ، نافرمان .

معنی کلمه متمرد در فرهنگ عمید

تمردکننده، سرکش، نافرمان، یاغی.

معنی کلمه متمرد در فرهنگ فارسی

تمردکننده، سرکش، نافرمان، یاغی
( اسم ) تمرد کننده سر کش عاصی : جماعت متمردان که بمعاقل شعاف و مضایق شعاب تحصن کرده بودند ... جمع : متمردین .

جملاتی از کاربرد کلمه متمرد

در طول قرن‌های پیشین، این محله شاهدِ اعدامِ بسیاری از متمردان سیاسی و مذهبی و همچنین چهره‌های تاریخی بوده‌است که از آن میان می‌توان به شوالیهٔ اسکاتلندی ویلیام والاس و وات تایلر که رهبر شورش دهقانان بود، اشاره کرد.
قوله تعالی: وَ إِلی‌ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً ثمود ایدر نام قبیله است و ایشان را عاد آخر گویند، که از پس عاد اول درآمدند، و جد ایشان ثمود بن عاد بن ارم بن سام بن نوح بود، و هو اخو جدیس، در عصر خویش جهانداران بودند ازین طاغیان و متمردان و جبّاران. بت پرستیدند و بازار کفر برساختند، و آن را تعظیم نهادند، و بآیات و وحدانیت اللَّه جلّ جلاله کافر گشتند، تا رب العالمین هم از نسب و قوم ایشان بایشان پیغامبر فرستاد، و ایشان را بدین اسلام و ملت حق، و عبادت اللَّه دعوت کرد.
قوله تعالی: وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً یا مَعْشَرَ الْجِنِّ الایة اشارتست باظهار سیاست و عزت، و خطاب هیبت با اهل شقاوت، در آن روز رستاخیز و روز عظمت، روزی که آتش نومیدی در خرمنهای خلایق زنند، و اعمال و احوال ایشان بباد بی‌نیازی بر دهند که: «وَ قَدِمْنا إِلی‌ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً». ظالمان و ستمکاران خیمه اندوه و ندامت بزنند که: «وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلی‌ یَدَیْهِ». گردن همه جباران و متمردان فرو شکنند، و آن عملهای خبیث همچون غلّی سازند، و بر گردنهاشان نهند: إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا، و آن عوانان ناپاک و ظالمان بی‌رحمت را بیارند، و در سراپرده آتشین بدارند: إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها. آفتاب و ماه و سیارات را بدود هیبت روی سیاه گردانند، و این کوس زوال بکوبند که: إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ. وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ. بر قدر مایه هر کسی با وی معاملت کنند. قومی را نداء بردابرد از پیش میزنند، و قومی را آواز گیرا گیر در قفا مینهند. قومی چون درّ از میان صدف می‌افروزند. قومی را باین خطاب کرامت می‌نوازند که: «لا تخافوا و لا تحزنوا». قومی را باین تازیانه ادبار زنند که: «اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ» قومی را این خطاب هیبت شنوانند بنعت عزّت و اظهار سیاست که:ا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتِی‌؟! قومی را این نداء کرامت شنوانند بنعت لطف و اظهار رحمت که: «یا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ».
بکر بن عبد اللَّه المزنی روایت کند که پادشاهی بود در روزگار گذشته ازین متمردی بد مرد، طاغیی شوخگن، جباری بت پرست، که تا بود آئین کفر و بت پرستی راست میداشت و آن را می‌برزید و خلق را بر آن میخواند و مسلمانان را می‌رنجانید.
و در استغفار رسول از بهر ایشان دو قول است: یکی آنست که نفاق ایشان نمی‌شناخت، و یقین نبود، از آن دعا کرد و آمرزش خواست. قول دیگر آنست که جماعتی مؤمنان که خویش و پیوند منافقان بودند از مصطفی در میخواستند تا از بهر ایشان آمرزش خواهد بامید آنکه باستغفار مصطفی مخلص شوند و از نفاق توبه کنند تا از عذاب و عقوبت برهند. تا رب العزة مصطفی را باز زد و ایشان را از ایمان ایشان و مغفرت ایشان نومید کرد گفت: ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ، این بسبب آن کردم که ایشان بخدای و رسول کافر شدند و الکافر لا یغفر له، وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ المتمردین فی الکفر.
امت خود باحدیت سپرد، احدیت ایشان را در قباب حفظ بداشت، لا جرم اگر متمردان عالم و شیاطین الانس و الجن‌ گرد آیند. تا یک بنده مؤمن را از راه حق برگردانند نتوانند و از آن درمانند و عاجز آیند.