متمثل
معنی کلمه متمثل در فرهنگ معین
معنی کلمه متمثل در فرهنگ عمید
۲. شبیه، مانند.
۳. آنچه به تصویر درآمده، متصور.
معنی کلمه متمثل در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه متمثل
ز مکر و شعبده عشق هان و هان بخبر باش که آن پری متمثل بصورت بشر آمد
دانستم که این معنی بتجربه و امتحان حکیمان و اختبار جلیسان راست گردد، پس روی از نظاره اطلال بتجربه رجال آوردم و فرقه فرقه را آزمایش می کردم و متمثل برین معنی.
گاه چو شیری متمثل شود تا برمد خلق از او چون شکار
و گاه باشد که مزاج زن را قوتی تام، قریب به قوت ذکوریت بوده، مزاج جگرش را حرارتی کامل باشد، و منی که از کلیه راست جدا شود حرارت آن اشد از آنچه از کلیه چپ منفصل می شود بوده باشد، به نوعی که آثار نطفه مرد از آن به ظهور رسد، و قائم مقام نطفه مرد شود و منفصل از کلیه چپ به جای نطفه زن شود و رحم در جذب و امساک، قوی باشد در این صورت هم ممکن است که هرگاه از خارج هم قوتی به زن رسد، از نطفه او به تنهائی فرزند متکون گردد همچنان که مریم بتول علیه السلام که بعد از آنکه روح القدس خود را در نزد او به صورت بشری متمثل کرد، و امداد روحانی از او به جمیع قوایش رسید، حضرت مسیح علیه السلام به وجود آمد.
چون ملایک به خلع و لبس صور متمثل شوند جای دگر
ابراهیم مرادی گوید، کی مردی پرسید ابراهیم قصار را: هل یبدی المحب بحبه او هل ینطق به او هل کتمانه؟ فانشاً یقول متمثلاً،