معنی کلمه متلون در لغت نامه دهخدا
- متلون شدن ؛ مبدل شدن و تغییر رنگ دادن. ( ناظم الاطباء ).
|| مأخوذ ازتازی. تغییرپذیر و ناپایدار و بی قرار و بی ثبات. ( ناظم الاطباء ).
- متلون المزاج ؛ متلون مزاج. بی قرار و بی ثبات و ناپایدار. ( ناظم الاطباء ). آن که هر لحظه خلق و خوی دیگر دارد از نرمی و درشتی و جز آن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
|| ( اصطلاح فن عروض ) شعری که در دو وزن از اوزان عروضی خوانده شود. شعری که در دو بحر یا بیشترخوانده میشود. وطواط آرد: این صنعت چنان باشد که شاعر بیتی گوید که آن را به دو وزن یا بیشتر بتوان خواند، مثال از تازی :
انما الدنیا فداء داره
وبنو الدنیا فداء اسرته.
اگر لفظ «فدا» بفتح فاخوانی مقصور در هر دو مصراع بیت از بحر مدید باشد. و تقطیعش چنین بود: فاعلاتن فاعلن فاعلن. و اگر لفظفدا را بکسر فاخوانی ممدود بیت از بحر رمل بود و تقطیعش چنین باشد: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن. مثال ازپارسی :
ای بت سنگین دل سیمین قفا
ای لب تو رحمت و غمزه بلا.
در این بیت اگر «س » سنگین و «س » سیمین و «ت » تو و «غ » غمزه را مخفف خوانی بیت از بحر سریع باشد، و تقطیعش چنین بود: مفتعلن مفتعلن فاعلن. و اگر این چهار را مشدد خوانی بیت از بحر رمل باشد، و تقطیعش چنین بود: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن. و احمد منشوری مختصری ساخته است و آن را خورشیدی شرح کرده ونامش «کنزالغرائب »، جمله آن از این ابیات متلون است. در آنجا بیتی آورده است که به سی و اند وزن بتوان خواند اما این موضع را این قدر تمامست. ( حدائق السحر فی دقائق الشعر ص 54 - 55 ).