متقن

معنی کلمه متقن در لغت نامه دهخدا

متقن. [ م ُ ق َ ] ( ع ص ) استوار و محکم. ( غیاث ) ( آنندراج ). استوار. مبرم. متین. رزین. محکم. مستحکم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
یگانه گشته از اهل زمانه
به الفاظ متین و رای متقن.منوچهری.
متقن. [ م ُ ق ِ ] ( ع ص ) آن که استوار و محکم کند کار را. ( آنندراج ). محکم کننده. استوارکننده. ( فرهنگ فارسی معین ). کسی که به لیاقت و شایستگی مباشرت مینماید کاری را. ( ناظم الاطباء ). || آن که بدرستی و استواری چیزی را میسازد. ( ناظم الاطباء ).
متقن. [ م ُت ْ ت َ ق ِ ] ( ازع ، ص ) بیگمان داننده. ( آنندراج ). بی شبهه و بیگمان ویقین و دانسته. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

معنی کلمه متقن در فرهنگ معین

(مُ تْ قَ ) [ ع . ] ۱ - (اِمف . )استوار گردیده ، محکم شده . ۲ - (ص . ) محکم ، استوار.
(مُ تْ قِ ) [ ع . ] (اِفا. ) محکم کننده ، استوارکننده .

معنی کلمه متقن در فرهنگ عمید

محکم، استوار.

معنی کلمه متقن در فرهنگ فارسی

محکم، استوار
( اسم ) محکم کننده استوار کننده .

معنی کلمه متقن در ویکی واژه

استوار گردیده، محکم شده.
محکم، استوار.
محکم کننده، استوارکننده.

جملاتی از کاربرد کلمه متقن

معنی ژرف و لفظ متقن من عارفان را بود خمار شکن
یگانه گشته از اهل زمانه به الفاظ متین و رای متقن
جهان از رای تو روشن ، زمین از عدل تو گلشن هنر از طبع تو متقن ، هدی از جاه تو والا
أبو حامد ثَبْتٌ حافظ متقن. خطیب بغدادی.
چه سخت‌کار کز مشورت شود آسان چه سست رایا کز مصلحت شود متقن
بحق وحدت بیچون که قبه ملکوت چو پایه دل من نیست محکم و متقن
چنین خواندم که اسکندر نبشته است بحکمت نامه اش از رای متقن
این شنیدم بینشا در بزم رندان گفته‌ای یافته ره سستیئی در نظم و نثر متقنم
نظم تو متقن و نثر تو موجه دیدم
تا فکنی رخت جان بمقصد اقصی شهر خدا بی زوال و محکم و متقن
دو عالم یک ورق کانرا دورویست همه معنای آن آیات متقن