متعلم

معنی کلمه متعلم در لغت نامه دهخدا

متعلم. [ م ُ ت َ ع َل ْ ل ِ ] ( ع ص ) تعلیم گیرنده ، یعنی تلمیذ و شاگرد. ( غیاث ) ( آنندراج ). آموخته شده و پند داده شده و آموزنده و طالب علم. ( ناظم الاطباء ). آموزنده. یادگیرنده. تعلیم گیرنده : و چون عزیمت در اینکار پیوست آنچه ممکن شد برای تفهیم متعلم... در شرح و بسط تقدیم افتاد. ( کلیله و دمنه ). و احداث متعلمان به طریق تحصیلی علم و موعظت نگرند. ( کلیله و دمنه ). یکی از متعلمان کمال بهجتی داشت و طیب لهجتی. ( گلستان ). و رجوع به تعلم شود.

معنی کلمه متعلم در فرهنگ معین

(مُ تَ عَ لِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) طالب علم ، آموزنده .

معنی کلمه متعلم در فرهنگ عمید

کسی که علم و هنری را از دیگری فرامی گیرد، دانش آموز.

معنی کلمه متعلم در فرهنگ فارسی

کسی که علم وهنری ازدیگری فراگیرد، دانش آموز
( اسم ) تعلیم گیرنده آموزنده شاگرد : یکی را از متعلمان کمال بهجتی بود

جملاتی از کاربرد کلمه متعلم

«العلم حیوة القلوب و العمل کفارة الذنوب. الناس رجلان: عالم ربانی و متعلم علی سبیل النجاة و سایر الناس همج ارتعوافی ریاض الجنه، قیل و ما ریاض الجنه قال حلق الذکر قیل و ما الرتوع؟ قال: الرغبة فی الدعاء من احب العلم و العلماء لم تکتب له خطیئته قطّ» صدق رسول الله
چون دانستی که عامی به هیچ وقت از خطر خالی نباشد، از اینجا معلوم شود که هیچ کاری که آدمی بدان مشغول خواهد شد، فاضلتر و گواراتر از علم نخواهد بود و هر پیشه که بدان مشغول خواهد شد، برای طلب دنیا خواهد بود و علم بیشتر خلق را در دنیا نیز بهتر از پیشه ها، چه متعلم از چهار حال خالی نبود:
یعنی حسنه و اثره، فکان الحبر هو المتناهی فی العلم، فهو ردّ علی المتعلم احسن العلوم، و یحسن العلم فی عین المتعلم بحسن بیانه، حتی یفرح به قلبه، فیکون محبورا به مسرورا، فسمّی بذلک حبرا. و یقال: حبر بالشی‌ء حبرا فرح به، و منه قوله تعالی: فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ.
و در نهج البلاغه بهمین سه طایفه اشاره دارد که می فرماید: مردمان سه گروه اند: عالم ربانی، کسانی که در راه نجات متعلم اند و نادانان بی قدر.
و همچنین متعلم باید نیز که جز رضای حق تعالی طلب نکند اندر تعلم و از معلم هیچ چیز امید ندارد و باشد که پندارد که طاعت خویش فرامعلم نماید روا بود تا اندر تعلیم وی مجد باشد این خطاست و عین ریا بود، بلکه باید که منزلت به نزدیک حق تعالی طلب کند به خدمت معلم نه نزد معلم. و همچنین رضای مادر و پدر باید که به رضای حق تعالی بود و خود را بر ایشان جلوه نکند به پارسایی که از وی خشنود شوند که این معصیتی باشد به نقدر و بر جمله از هر کاری که طلب ثواب خواهد کرد باید که خالص خدای را بود عزوجل.
متعلم را یکبار که گوید اعلم کرده باشد ز علوم همه عالم اعلام
اما سهل تستری٭ گوید کی علم سه است: علم باللّه و بامراللّه و بایام اللّه. واصل اینست دیگر فرع. واولوالعلم و یعلمون، فعلموا، فعلم. علم باللّه للعلماءِ العارفین و هو بالوجود. و علمناه من لدنا علماً او که. این داند عارفست و این بوجود یابد و بامره للعلما المتعلمین و هو با لوسایط. و لو ردوه. قل هل یستوی الذین یعلمون والذین لا یعلمون فسئلوا اهل الذکر و او که این داند فقیه اوست و این به پیغامبر یاوند.
و دلیل بر درستی این قول آنست که نفس مردم تا دانا نشده است مر گرفتن علم را زمان پکار بایدش تا بشنود و بشکل بیرون آرد و بازگوید تا آن علم اندر نفس او صورت بندد، از بهر آنک علم به دو میانجی بدو جسم همی رسد: یکی جسم آموزگار و دیگر جسم او خود که متعلم است، و چون دانا شد آن گاه هر چه فائده پذیرد از عقل خویش بی زمان پذیرد، نه بشنودن حاجت آیدش نه بگفتن مر ذات خویش را، بسبب آنک نه از راه جسدی بدو همی رسد بل کز نفس مجرد او میرسد آن همه علم، باز چون مر کسی را ببایدش گفتن و آموختن آن علم روزگار بایدش تا بگوید آن علم را و شکل بنماید مر آن کسی را که فرود است، بسبب آنک جسم او و جسم شاگرد اندر میان دو نفس آیند و این بیانی روشن است.